همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 11
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
من تنها شکار میکنم (۲)
ایلهان گیج بود. اولش فکر میکرد ۲۰۰ سال تنها بوده ولی در واقع ۱۰۰۰ سال گذشته و حیوونا هم همزمان با ایلهان تکامل پیدا کردن و الان میخواستن انتقام این هزار سال رو بگیرن...
[گرررررر!]
واقعاً چرا باید اینجوری باشه؟
بعد از این که ایلهان دستهی هیولاها و سردستشونو رو پیدا کرد، سریعتر به سمتشون دوید.
مهم نبود که چقدر زمان گذشته، الان دیگه وضعیت از کنترل خارج شده بود.
ایلهان با خودش فکر کرد: حتی اگرم هیولاهای زمین قویتر از هیولاهای دنیاهای دیگه باشن، نمیدونم میتونم با هیولاهای سطح بالا طرف بشم یا نه چون اصلاً هیولاهای سطح بالای دنیاهای دیگه رو ندیدم که بتونم تخمین بزنم! لعنتی! اصلاً چرا باید برام مهم باشه!
ولی از یه چیزی مطمئنم.
من از اینا خیلی قویترم!
[گرررررر!]
ایلهان با نیزهی فولادیش به صورت گرگ غولپیکر ضربه زد. گرگ به خاطر مهارت اختفاء ایلهان نفهمید که داره بهش حمله میشه و به راحتی ضربه خورد.
ایلهان نیزه رو درست وسط چشمای گرگ فرو کرد و خز ضخیم و ماهیچههای قوی و گوشت محکمش که جوری تکامل پیدا کرده بود که نذاره جسم خارجی واردشون بشه رو در هم شکافت؛ استخونش رو سوراخ کرد و مغزش رو بیرون ریخت.
[شما ۱۲۹۰۴ تجربه بهدست آوردید.]
[شما سوابق گرگ قهوهای غولپیکر سطح ۳۵ را بهدست آوردید.]
[شما به سطح ۹ رسیدید. قدرت بدنی ۴، چابکی ۲، سلامتی ۲، و جادوی شما ۲ واحد افزایش یافت.]
[شما بدون انتخاب کلاس نمیتوانید به سطح ۱۰ ارتقاء پیدا کنید. تمام سوابقی که قبل از انتخاب کلاس بهدست آورید، بعد از انتخاب کلاس برایتان نمایش داده میشود.]
[تمام سوابق دریافتی شما به صورت پیشنهاداتی نمایش داده میشوند. انتخابهای شما عبارتند از:...]
در همون زمان، ایلهان تمام تجربیات و سوابق گرگ غولپیکر رو گرفت و توی چشمش متن شماره گذاری شدهای نمایش داده شد.
ولی ایلهان مجبور بود بلافاصله یه حرکتی بکنه به خاطر همین، به متن توجه نکرد؛ چون در همون حین، هیولاها بهش حمله کردن. این هیولاها از مرگ سردستشون خیلی وحشت کرده بودن.
«هیولاهای لعنتی!»
«چقدر زیادن... یه نفر داره باهاشون مبارزه میکنه!»
«صبر کن! الان با دستام بهشون آتیش پرت میکنم!»
«یعنی این سربازا نشده یه بار به موقع برسن!»
بعد از حملهی هیولاها و ضربهی ایلهان به گرگ قهوهای، مردم باید شروع به فرار میکردن. یا دنبال پناهگاه بودن، یا دنبال گزارش موقعیت، یا دنبال ارتش میگشتن یا کلاً میخواستن فرار کنن.
اما این آدما خیلی با خونسردی واکنش نشون دادن، معلوم شد که الکی ده سال توی دنیای دیگه نبودن و به هیولاها عادت کردن. از بین این آدما هم بعضیاشون میخواستن با مانای نداشتشون، گلولهی آتیش خیالیشون رو به نمایش بذارن.
[گررررر!]
یه سگ وحشی به ایلهان پارس کرد و به سمتش حملهور شد. ایلهان که تقریباً انتظار همچین چیزی رو داشت، نیزش رو چرخوند تا از خودش دورشون کنه و پاش رو زد زمین تا بپره هوا.
همین که نیروی کافی رو در بدنش جمع کرد، پرید. انقدر انرژیش زیاد بود که مثل توپ توپخونه بالا رفت.
به جلو خم شد تا نیروش رو متمرکز کنه. بعد نیزش رو با دو دست در مسیر سر سگ وحشی گرفت و سرش رو سوراخ کرد.
[غر!]
[شما ۱۷۰۰ امتیاز بهدست آوردید.]
[شما سوابق سگ وحشی سطح ۱۸ را بهدست آوردید.]
واقعاً سگ وحشی اسم با مسمایی برای یه سگه.
ایلهان رو زمین فرود اومد. هیولاهایی که از اولِ حملهی ایلهان ازش چشم برنداشتن با چشماشون میگفتن: «من اینو میکشم و زنده میمونم.» بعد از مردن سگ وحشی، به سرعت به ایلهان نزدیک شدن. به هر حال، خوب بود که دیگه حواسشون طرف بقیهی مردم نبود.
ایلهان به عقب نگاه کرد و به اون مردی که مثلاً میخواست آتیش پرت کنه گفت: «برو عقب.»
اون مرد هم بعد از این که ایلهان نجاتش داده بود، یه دفعه ماسک مرد آهنی رو دید و داد زد: «م... مرد... آهنی...؟»
یه نفر صداش رو شنید.
«نکنه سانگدائه بالته؟!»
«چی گفتی؟ سانگدائه ...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب همه به غیر من بازگشته هستن را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی

