فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

همه به غیر من بازگشته هستن

قسمت: 8

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۷

مگه منو نمیبینین؟ (۴)

وقتی یو ایل‌هان بیرون رو نگاه کرد خیلی خونسرد بود چون می‌دونست همچین روزی قراره بیاد.

احتمالاً بقیه یه خرده از این بابت نگران بودن. اما در واقعیت بقیه وضعیتشون بهتر از یو ایل‌هان بود چون حداقل به یه دنیای دیگه رفته بودن و آماده‌ی تغییرات بزرگ شده بودن.

اما، کاملاً آمادگی نداشتن. قدرت مقابله‌ی آدما با هیولاها بالا نبود و هیولاها هم خیلی قوی بودن.

پس یا مردم حوصله‌ی مقابله نداشتن یا براشون مهم نبود چه اتفاقی می‌افته.

[آموزش‌ها بهتون داده شده. خدا هر چیزی که برای بقاء نیاز دارید رو بهتون داده، از حالا به بعدش با خودتونه.]

توی صدای ارتا نگرانی نبود. یو ایل‌هان حدس زد که انگار برای ارتا مهم نیست که چی می‌شه و قرار نیست ارتا توی شرایط خطرناک به کسی کمکی بکنه، مگر این که اتفاق غیر منتظره‌ای بیوفته.

تا حالا که تلفاتی نبوده ولی همین که نگاهشون به ساختمون افتاد متوجه شدن که هیولاها دارن به سمت دانشکده‌ی مدیریت و کسب و کار که یو ایل‌هان هم توش بود میان.

«اَاَاَاَاَاَ»

«چی کار کنیم حالا؟ باید فرار کنیم!»

«آروم باشین! دانشگاه به مقامات اطلاع داده...»

«حالا کی می‌خواد با من بریم به دل خطر و شکار کنیم؟»

«بیا! هنوز هیچی نشده به فنا رفتیم!»

«واای، باید فرار کنیم!»

«دان... دانشکده‌ی مالی! بریم طرف دانشکده‌ی مالی!»

«پشت‌بوم امن‌تر نیست؟»

دانشجوها که دیدن بهشون حمله شده، جیغ زنان از کلاس فرار کردن و استاد هم یه آهی کشید و دنبالشون رفت.

و یو ایل‌هان توی یه چشم بهم زدن باز تنها شد. حالا که توی این شرایط هم تنها مونده بود، معلوم شد که استعداد خوبی برای جاموندن از بقیه داره.

ولی یو ایل‌هان نمی‌خواست همین جور توی کلاس بمونه و کاری نکنه.

یو ایل‌هان یه نگاهی به بیرون پنجره انداخت و یه آهی کشید و بلند شد.

[میخوایی شکارشون کنی؟]

«اینا از نهنگ عنبر هم ضعیف‌ترن، پس فرصت خوبی برای تمرینه.»

[هیولاها با حیوانات تفاوت دارن. پوستشون خیلی سفته و سریع‌تر عصبانی می‌شن. ولی... درست می‌گی. الان هیچ کدوم از اینا سطحشون بیشتر ۲۰ نیست. پس، فرصت خوبیه تا سطحت رو با شکارشون بالا ببری.]

«میدونم، اگر خطری تهدیدم کنه کاری انجام نمیدم.»

یو ایل‌هان یه خرده غرغر کرد و رفت طرف یه میز. پایه‌ش رو گرفت و شکستش.

چهارتا پایه میز رو درآورد. لباسش رو پاره کرد و سه‌تا رو بست کمرش و یکی رو گرفت دستش. تمام این کارها رو توی ده ثانیه از وقتی بقیه رفتن انجام داد.

[… کار دستت خوبه.]

«میدونم. قبلنا چون حوصلم سر می‌رفت یه خرده کار برای خودم تراشیدم و الان توش خوب شدم.»

[لیتا...!]

وقتی ایل‌هان لباسش رو پاره کرد، عضلات شکمش مشخص شدن. بدن عضلانی‌ای که تا سر حد ممکن ورزیده شده و به کارایی بالایی رسیده بود نمایان شد.

یو ایل‌هان بی‌اهمیت به لخت بودنش از کلاس خارج شد. اولش می‌خواست مستقیم بره به محوطه ولی یادش افتاد که صورتش مشخص می‌شه و همه می‌بیننش.

«هر چقدرم میزان اختفاء بالایی داشته باشم، اگه همچین کاری توی محوطه انجام بدم من رو می‌شناسن.»

[آره ماسک بزنی میزان اختفاء رو بیشتر می‌کنه و کسی نمی‌شناست.]

یه دفه یو ایل‌هان یه فکری به ذهنش رسید.

یه فروشگاه لوازم التحریر توی طبقه‌ی پایین دانشکده‌ی مدیریت بود.

یو ایل‌هان سریع به طرف پله‌ها دوید و از روی نرده‌ها پرید. دستش رو به ستون گرفت تا به طرف طبقه‌ی بی۳ سر بخوره. به طرف فروشگاه دوید و یه ماسک مردآهنی [1]برداشت و گذاشت روی صورتش.

تمام اینا توی ده ثانیه رخ داد که در واقع سرعت بالای واکنش یو ایل‌هان رو نشون می‌داد.

«حالا بریم!»

ایل‌هان از روی پله‌ها پرید و به طبقه‌ی همکف رفت. رفت به محوطه. یه آخوندک بزرگ که هم‌اندازه‌ی یه آدم بود داشت به در ورودی ضربه می‌زد.

[ویییییی]

«یاااااااا»

ایل‌هان یه داد زد و پرید توی هوا و با پاش ضربه‌ای محکم و قوی به سر آخوندک زد و همون لحظه سر آخوندک ترکید و یه صدای «پَق» ازش اومد. این الان یه شکار جالب و خنده‌دار بود.

[شما ۸۰۰ امتیاز دریافت کردید.]

[شما در سطح ۳ قرار دارید. سطح مهارت‌های شما عبارتند از: سلامتی ۲، جادو ۲، قدرت بدنی ۳، چابکی ۳.]

[شما به ماکسیموم سطح مبارزه‌ی تن به تن رسیدید. می‌توانید در صورت داشتن شرایط لازم برای تکامل، این مهارت را ارتقاء دهید.]

[شما سوابق آخوندک غول‌پیکر را به دست آوردید.]

...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب همه به غیر من بازگشته هستن را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی