همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 169
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۶۸
[اما اگه بخوای اونو به پشت خودت بچسبونی، در مورد طناب چی کارمیکنی؟ ......ها؟]
لیرا با گفتن این حرف، متوجه چیزی شد و ردای روی زره ایلهان را چک کرد. خنجرهای پوسته پوستهی چسبیده به روپوش، دیگر دیده نمیشدند.
[طوفان صاعقهی تیغهای...؟]
«راستش یه بار امتحانش کردم ولی قدرت طوفان صاعقه خیلی قوی بود و خنجرها نمیتونستن تحملش کنن...»
به این ترتیب، ایلهان چارهای جز رها کردن رؤیای طوفان صاعقهی تیغهای نداشت. درحالی که حتی یک بار هم در جنگ، از آن استفاده نکرده بود! این بزرگترین شکست حرفه آهنگری او بود.
«و بنابراین تصمیم گرفتم به خنجرها جون تازهای بدم. در حال حاضر، ارتا باید وسط تحویل دادنش باشه.»
روی خنجرها دو گزینه وجود داشت. گزینهای برای شلیک به هنگام دریافت شوک، و گزینه بازگشت به محل اصلی. در واقع هیچ مهمات بهتری برای استفاده در تیراندازی سلاح وجود نداشت.
ایلهان تعداد زیادی سلاح قابل حمل ساخته بود که میتوانست کارایی این دو گزینه را به حداکثر برساند. به جای اینکه تزئینی روی لباس باشد، بهتر است از آنها در نابودی هیولا استفاده کند.
از آنجایی که به یک انسان معمولی اجازه میداد یک هیولای رده سوم را بکشد، تأثیر آن بزرگ خواهد بود. ایلهان کنجکاو بود که بداند قیافههای سربازان شیطان نابودگر بعد از مواجه با چنین سلاحی چه خواهد بود.
«به علاوه، اگه جادوی بانو میرا وارد بازی بشه. خخخ.»
[قیافهی ایلهان دوباره باحال شد.] (لیرا)
[میتونم یه جزیره اونجا ببینم. هرچند نباید جزو کشورهایی باشه که با سقوط، مواجه شدن.] (سپیرا)
از آنجایی که در یک خط مستقیم از سئول تا اقیانوس اطلس دویده بود، در حالی که زمین یا دریا را نادیده میگرفت، تنها در ۳ ساعت، توانست جزیرهای نزدیک به مقصد خود پیدا کند.
مجمع الجزایری در اقیانوس اطلس که میتوان آن را گروهی از کشورهای کوچک نامید.
آن میان، تنها تعداد کمی از آنها نابود شده بودند. با این حال، مردم، مدتها قبل از آن، مجمع الجزایر را رها کرده بودند و اکنون، حتی مورد توجه کسی نیست.
همه میدانستند که جزایر کوچک، با به میان آمدن دنیاهای دیگر، خطرناک شده ب...
کتابهای تصادفی

