همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 146
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۴۵
«ارتش شیطان نابودگر به ما گفت: ارتباط با زمین قطع نمیشه و حتی جهانهای بیشتری بعداً به زمین متصل میشن! زمین در مرکز میدانهای جنگ قرار میگیره و موجودات بیشماری برای فتح سرزمین عرفان میان!»
کمی شبیه پیش نمایش یک بازی بود.
«به همین خاطر، به یه ارتش نیاز داری. ارتشی که پشتت رو نگه داره و بتونی بهش اعتماد کنی. ما با اون قدرتمند خواهیم شد!»
«در نتیجه، میخواین بهتون رحم کنم.»
«بله.»
شاهدخت بلافاصله زانو زد. فلِمیر حتی در حالی که از عصبانیت میلرزید، گرگهای سیاه را جمع کرد تا اگر قرمزها حمله کردند ازآنها محافظت کنند.
«هوم.»
ایلهان دوباره انگشتانش را تکان داد و دوباره فقط گرگهای سرخ را کشت، از درون کاملاً درگیر بود.
- درسته که اگه از مهارت حکمران استفاده کنم این دختره نمیتونه به من خیانت کنه. اما، یه خانواده سلطنتی نژادگرگ اونقدر اهمیت داره که باعث بشه بقیه هم دنبالم بیان؟ آیا نمیتونن شخص دیگهای رو به عنوان خانواده سلطنتی اعلام کنن و به هر حال از پشت به من خنجر بزنن؟
«نژادگرگ در محور خاندان سلطنتی متمرکز شده. بدون نیروی ویژه غسل حاوی خون سلطنتی، نژادگرگ نمیتونن برکت ماه رو به دست بیارن. این هم دلیلیه که ارتش شیطان نابودگر سعی کرد بدون کشتنم منو بگیره. بدون من، نژادگرگ منقرض میشه.»
شاهدخت طوری توضیح داد که انگار ذهنش را خوانده بود. ادامه داد:
«من تنها بازمانده خاندان سلطنتی هستم. نه، اگه منو تحت حاکمیت خودت قرار بدی و از من سوال بپرسی، چارهای جز پاسخ دادن به حقیقت نخواهم داشت، بنابراین در اون صورت فهمیدن آسونتر میشه.»
«واقعا درموندهای.»
«میخوام زنده بمونم. همچنین، میخوام اجازه بدم اونا هم زنده بمونن.»
ایلهان میتوانست احساس کند که شاهدخت دروغ نمیگوید. بله، از آنجایی که حقیقت بود، خندهآورت...
کتابهای تصادفی

