همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 122
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۲۱
در سه ماهی که او دور بود، زمین بیشتر به دگرگونی عظیم عادت کرده بود.
بسیاری از ساختمانهای امن به تازگی ساخته و یک سیستم رسمی برای مدیریت سیاهچالها ایجاد شده بود. جوخههای کاربرانِ توانایی که توسط کشورها مدیریت میشدند نیز شروع به شکل گیری کردند و انجمنهایی که مانند شرکتها فعالیت میکردند، جایگاه خود را در جامعهی در حال تغییر مستحکم کردند.
ارزش کاربران با توانایی قوی، بیش از پیش افزایش یافت و بسیاری از صنایع و فناوری، معنای خود را از دست دادند و صنایع جدید بیشتری شروع به رشد کردند.
البته همه اینها دستاوردهایی بودند که زیر خون و عرق خیلیها رقم خوردند.
مانای متمرکز در ژاپن، همراه با مرگ اوروچی در سراسر جهان گسترش یافت و غلظت مانا در زمین به طور کلی افزایش پیدا کرد که باعث شد فراوانی ظهور هیولا و وقوع سیاهچالها بسیار بیشتر شود. هر کسی که قدرت داشت مجبور بود برای محافظت از خانههای خود بجنگد.
در همین حال، ۲۶ انجمن که موفق به دریافت اسلحههای استاندارد بالاتر از ونگارد شدند، بیش از سایرین درخشیدند.
وسایلی که ایلهان فروخته بود حتی بعد از اینکه شخص رتبه سوم میشد قابل استفاده بود و فقط باید هیولاها را شکار میکردند و مراقب میبودند که آسیبی به آن وارد نشود.
شهرت آنها روز به روز در کشورهایشان و در دنیا بالا میرفت و حقیقتاً سطح آنها با سرعتی غیرقابل مقایسه از انجمنهای دیگر بالا میرفت تا جایی که انجمنهای دیگر حتی اگر میخواستند نمیتوانستند با آنها کاری کنند.
سپس، آنچه باقی ماند، ناامیدی بود.
آنها آرزو میکردند که ونگارد، قبل از اینکه شکاف بزرگتری ایجاد شود، سلاحهای بالاتر یا سلاحهای استاندارد را در مقیاس زیاد به آنها بفروشد.
خندهدار بود، اما مغازهای که ایلهان راه انداخته بود، چون نمیخواست تنها رنج بکشد، تبدیل به آرزوی شماره یک همه در دنیا شده بود. در کمتر از ۴ ماه.
دو نفر دیگر هم بودند که کمتر از ونگارد مورد توجه قرار گرفتند که انجمن خدای صاعقهی کره و سرکوب که تنها سازمان تحت حکومتِ کشور بودند که توسط ایل هان تجهیز میشدند.
[انجمن خدای صاعقه کره، سیاهچالهای سخت را یکی پس از دیگری فتح میکند!]
[رشد فوق العاده انجمنها در مقیاس کوچک. همه اتحاد ونگارد را پیش بینی میکنند.]
[ببر کوچک کره، سرکوب، تبدیل به ارتشی میشود که مورد تحسین همه قرار میگیرد.]
«واو.»
[اینطور که پیداست تجهیزاتت خیلی خوب بودن.]
به نظر میرسید که شهرت انجمن خدای صاعقه و سرکوب واقعاً بالا بوده باشد، چرا که با وجود اینکه هنوز در آمریکا بود، میتوانست اخبار مربوط به آنها را بخواند.
اخبار بیشتر درمورد این بود که چگونه انجمن خدای صاعقه، انجمنی را که در داخل یک دانجن گم شده بودند را نجات داد یا درباره سرکوب بود که با خیال راحت، هیولاها را در یک منطقه خطر در کشوری دیگر نابود کرد.
«وای، پرچم کره همه جا در حال بال زدنه.»
[سهم تو هم باید زیاد باشه. چرا ازشون نمیخوای هر بار که یه پرچم تکون میخوره، از مالیاتت کسر کنن؟]
«آیا تو یه نابغه هستی؟»
البته ونگارد از زمانی که در گانگنام سئول افتتاح شد باید بر آن تأثیر میگذاشت. این عقیده که انجمن خدای صاعقه نسبت به انجمنهای دیگر با ونگارد رابطه عمیقتری داشت در اطراف اینترنت شناور بود.
انجمن خدای صاعقه نه این گفته را تصدیق و نه رد کرد، اما مردم به آن اطمینان داشتند.
[صاحب ونگارد کیه، ایلهان؟]
[ونگارد اسلحههایی که در هیچ جهان دیگهای دیده نمیشه فراهم میکنه. باور بر اینه که، رئیس، ایلهان، توانایی منحصر به فردی داره که میتونه تواناییهای تولیدی رو تقویت کنه.]
مردم در نقطهای بودند که رمانهایی درباره ونگارد، خدای رعد و برق و سرکوب مینوشتند و نسخههای فرعی آن را میساختند. آنقدر جدی بود که ایلهان در حالی که با پنهانکاری به سمت فرودگاه میرفت کتابهایی در مورد زندگی ده ایلهان مختلف را خواند.
«این دنیا واقعاً خفه کنندهست.»
«غلظت مانا خیلی کمه.»
«هااا، فووو.»
چهار الف که از ترس اینکه پنهانکاری از بین برود به ایلهان چسبیده بودند، به دلیل اختلاف غلظت مانا بین دارو و زمین، روزگار سختی را سپری میکردند. گوشهای بلندشان که پایین افتاده بود گواه آن بود.
احتمالا احساس میکردند که قدرتشان در حال تخلیه شدن است. ایلهان نیز در آن زمان چیزی شبیه به آن را احساس میکرد، بنابراین به خوبی میدانست. با خنده به آنها گفت: «شما احتمالاً نمیتونین همهی قدرتتون رو اینجا به کار ببرین.»
«ما آماده بودیم، اما درد به طرز غیرقابل تصوری دردناک تره.»
«چطور قهرمانی مثل اعلیحضرت از همچین دنیایی اومده که فقط از اولین دگرگونی عظیم عبور کرده؟»
«گفتم به من نگو اعلیحضرت.»
«آه، واقعا متاسفم، اعلیحضرت!»
ایلهان در سکوت تصمیم گرفت که وقتی به عقب برگشتند باید آنها را به درستی آموزش دهد، آنها را به فرودگاه هدایت کرد. سپس به افرادی که میگذشتند توجه نکرد و کنار رفت. الفها فقط به دنبال ایلهان وارد هواپیما شدند، بدون اینکه چیزی بدانند.
«واقعاً چیز جالبیه، فکر کن این تودهی فلزی توی هوا پرواز میکنه.»
«کشورهای انسانی بودن که چنین چیزایی رو ساختن.»
«آره اما کمی بعد از دگرگونی عظیم دوم از بین رفتن.»
صحبتهای بیهوده الفها ایلهان را به لرزه درآورد. انگار پیشگویی میکردند که تمدن بشری سقوط خواهد کرد.
[زمین ممکنه متفاوت باشه. همهی دنیاها روش زندگی خودشون رو دارن.]
«اگر اینطور باشه خوبه.»
بعد از چند ساعت به کره رسیدند. در این سه ماه در کره نیز چیزهای زیادی تغییر کرده بود، به ویژه شهرهایی که بسیار سریعتر از اماکن غیرشهری توسعه یافتند.
تراکم جمعیت در حال افزایش بود و بخشی از مناطق خطر هیولاها کاملاً خالی شده بودند. احساس میکرد که به کشوری کاملاً متفاوت نگاه میکند.
چیزی که از همه مهمتر بود این بود که صحبت در مورد ونگارد، خدای صاعقه و سرکوب در اینجا حداقل ۱۰ برابر بیشتر بود.
«اینجا وطن اعلیحضرته!»
«واقعاً نامرتب و پر سر و صداست. به خصوص ساختمونا خیلی عجیب به نظر میرسن.»
«من نمیفهمم چی میگن.»
«آه.»
ایلهان بالاخره متوجه شد که الفها کرهای بلد نیستند و انگلیسی هم نمیدانند. فکر کردن به اینکه باید به آنها زبان کرهای یاد بدهد، افسردهاش میکرد.
[اونا فقط به یه آیتم نیاز دارن.]
«چی!؟»
[ارتش بهشت کلی آیتم دارن که روشون حکاکیهای جادویی انجام شده. هرچند اینطور نیست که بتونن حرف هیولایی یا زبان اژدها رو ترجمه کنن، اما باید بتونن زبان الف دارو و زبانی که روی زمین صحبت میشه رو ترجمه کنن.]
ایلهان در کمال ناباوری دهانش را باز کرد.
کتابهای تصادفی
