همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 121
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۲۰
«میخوام بیشتر ازتون مراقبت کنم، اما نمیتونم. متاسفم.»
«چطور ممکنه.......»
الفها پذیرفتند و افسرده شدند.
پس از اطلاع از اینکه وطنش در خطر است، نتوانستند جلوی ایلهان را بگیرند.
ایلهان هم برای الفها متاسف بود. واقعاً میخواست مالکیت سازند جادویی را تحویل دهد، اما از دو طریق غیرممکن بود.
هرچقدر هم که الفها به ایل هان علاقه داشتند، نمیتوانست کاملاً به آنها اعتماد کند، زیرا فقط ۲۰ روز با آنها زندگی کرده بود - که دلیل اول آن بود و دلیل دوم این بود که امکان واگذاری ساختار فقط در لحظهی فوت مالک امکان پذیر بود.
چیز دیگری هم بود که میشد انجام داد، یعنی تقسیم کردن کنترل ساختار جادویی.
امپراتور الف قبلی این کار را انجام نداد زیرا نمیخواست قدرت خود را بر تاج و تخت تقسیم کند و به دلیل اینکه نمیتوانست مواد اولیه را بدست بیاورد، اما ایل هان متفاوت بود.
«میرفا.»
«بله اعلیحضرت.»
الف ماده که به دلیل مهارت در جنگ و نقش سازنده عموماً به عنوان دومین نفر شناخته میشد، به سمت ایل هان آمد. او گفت که امسال ۵۱۸ ساله میشود، اما زیبا بود و به نظر نمیرسید که بیشتر از ۲۵ سال داشته باشد.
ایلهان سنگ جادویی خلق مانا را به او سپرد. این آیتم از سنگ جادوی رده چهارم ساخته شده بود.
«میتونی با این، ساختار رو کنترل کنی، البته نه به اندازهی من. اما میتونی ازش برای انتقال یه گردان یا پیدا کردن هیولاها استفاده کنی. خیلی با ارزشه پس از دستش نده.»
«آه.»
وقتی ایلهان شئ را به او تحویل میداد، میرفا که فهمید چه قدر ارزشمند است سرش را پایین انداخت. ایلهان با لبخند تلخی او را دلداری داد. این اولین باری بود که ایلهان در زندگی خود به کسی دلداری میداد.
«بعضی وقتا برمیگردم که بازی کنم. یا وقتی مستقر شدین میتونین بیاین به دیدنم. صبر کن، اصلا میتونین این کارو انجام بدین؟»
«اعلی حضرت .......؟»
[حتی هیولاها هم میتونن بیان و برن، دلیلی وجود نداره که الفها نتوانن.]
پس از دریافت تاییدیهی ارتا، ایلهان با اطمینان خاطر از الف دلجویی کرد. «میتونین!» خوشبختانه قیافه میرفا روشن تر شد.
«پس چند نفر از مارو ببرین.»
و مزخرف گفت.
...کتابهای تصادفی

