همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 106
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۰۵: تو، من، غریبهها - ۲۵
بو از مایع بود. ایلهان هیچ راهی برای درک آنچه در حال رخ دادن است نداشت.
«لطفا برام توضیح بده, ارتا واگون.»
[من هم نمیدونم.]
«تو واقعا کمک نمیکنی، نه؟»
[تا به حال این همه قلب اژدها رو توی یه مکان جمع نکرده بودم! بهت اطمینان میدم که هیچ فرشته دیگهای هم این کارو نکرده!]
ارتایی که حاضر جوابی میکرد خیلی بامزه بود. اگر آن زمان که تازه با او آشنا شد، این صحنه را میدید، احتمالاً واقعیت را انکار میکرد.
ایلهان با خنده به شانه ارتا زد و یکی از دستانش را به مایعی که نور ضعیفی از خود ساطع میکرد نزدیک کرد. ارتا با دیدن آن صحنه شوکه شد.
[خون اژدها خطرناکه. شاید خطرناکتر هم شده باشه.]
«مقاومت منو در مقابل سم دست کم نگیر من با خونجوش تمرین میکردم.»
اما هم نگرانی ارتا و هم عزم ایلهان بیهوده بود. مایع به هیچ وجه روی دست ایلهان تاثیری نداشت.
اگر بخواهیم دقیق باشیم، گزیدگی ضعیفی بود، اما اين حس تقريباً همان احساسی بود که خونجوش میداد. یعنی سم شدیدی بود.
وقتی دستش به سطح مایع برخورد کرد، خطی از متن سبز رنگ روی قرنیه چشم ایلهان ظاهر شد.
[؟؟؟؟]
[مانا حاصل شد و در نتیجه سم آن خنثی شد و نیروی حیات و قدرت بازیابی آن تقویت شد. اگر کسی صاحب بدنی باشد که تحت تأثیر سم شدید قرار نگیرد، هنگام مصرف آن میتوان سلامتی و کمی جادو را بازیابی کرد. انرژی بازسازی اژدهایان که در طول سالها انباشته شده است، فراوان است، بنابراین نیازی به استراحت نیست.]
[شما نوشیدنی ساختید که قبلاً در هیچ مکانی کشف نشده بود! مهارت، آشپزی، به مقدار زیادی به سطح ۴۹ افزایش مییابد. پخت تأثیرات بهتری را به همراه خواهد داشت و امکان فکر کردن به یک دستور غذا فقط با نگاه کردن به مواد، افزایش مییابد]
[شما با استفاده از جوهر نژاد اژدها رده چهارم یک نوشیدنی ال&ک&لی ایجاد کردهاید. اگرچه بدون مقاومت بالا دربرابر سم نمیتوان این را مصرف کرد، رایحه متمایز و اثرات استثنایی آن همگی شایسته ستایش هستند. شما صلاحیت این را دارید که این نوشیدنی را نام گذاری کنید.]
برقی در سر ایلهان روشن شد. در واقع دقیقاً متوجه نشد چه اتفاقی افتاده است، اما اینطور که پیداست معجون خوبی برای جایگزینی خونجوش کشف کرده!
ایلهان و ارتا نام این نوشیدنی را «نفس» گذاشتند.
در مجموع ۱۱۲ لیتر پس از فرایند وجود داش...
کتابهای تصادفی

