همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 103
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۰۲: تو، من، غریبهها - ۲۲
«هوف، هوف...»
ایلهان نفس نفس زد و روی زمین افتاد. چهرههای اژدهایان با دهان باز آن سوی دیوار به طرز عجیبی خنده دار بود.
[ایلهان، نمردی، مگه نه...؟]
ایلهان سرش را برگرداند تا ببیند کمرش شکسته یا نه و با نگرانی گفت: «آره، احتمالا.» بعد کیسه تشویقی خونجوش را بیرون آورد تا بنوشد.
بازیابی متعالی در لحظهای که بدنش انرژی استراحت را به دست آورد فعال شد تا عضلاتی که در اثر قدرت ابرانسانی آسیب دیده بودند را التیام ببخشد و دوباره به شانهاش که تقریباً با چنگال اژدها از هم جدا شده بود، پیوست.
فقط بعد از اینکه مطمئن شد دنده هایش هیچ ترکی ندارند خونجوش را از دهانش بیرون کشید. بیماری که به نظر میرسید تازه میخواهد دنیا را ترک کند در عرض چند لحظه بهبود یافت.
«همشو خوردم و الان فقط ۳۰ لیتر مونده. دردناکه.»
[خیلی خوب میشد اگه اژدهایانی که داخل گروهتن متوجه وضعیت میشدن و به کمک میاومدن.] (ارتا)
ارتا انتظار رسیدن یک کمک خارجی را داشت، اما ایلهان انتظار خاصی نداشت. آیا به خاطر توانایی او نبود که باغ غروب با او متحد شد؟
اما اگر متحدشان به جای کمک، آنها را عقب نگه میداشت، این احتمال وجود داشت که همه چیز را فراموش کنند و از برنامه دست بکشند.
«اگه از این حقیقت آگاه باشی که نمیتونی توی این دنیا هیچکس رو باور کنی ، دیگه نگران خنجر خوردن نخواهی بود. این رو به خاطر بسپار، ارتا.»
[روشنفکری غم انگیزیه...]
قبل از در آوردن زره پاره پاره شدهاش، ایلهان کوره، چکش و سایر ابزار آهنگری را برداشت.
«باید از دفعه بعد شعله ابدی رو با خودم بیارم.»
[اون بچه داخل کیف ذخیره نمیره.]
با این فکر که بعداً باید در مورد این موضوع تحقیق کند، به این اندیشید که از چه چیزی می توانست برای جایگزین کردن شعله استفاده کند و به یاد شعله بنفش از نیزه غول پیکر استخوان سیاه افتاد.
وقتی داخل کوره را آتش بزند راحتی خاموش نخواهد شد و چون شعلهای با ویژگی خاصی بود، ذوب کردن یکی از بهترینها تواناییهای آن بود. صرف نظر از این که برخلاف شعله جاودان نمیتوانست انگیزه ایلهان را درک کند و برای جبران این موضوع باید تمرکز زیادی میگذاشت، انتخاب بسیار خوبی بود.
...
کتابهای تصادفی



