فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

همه به غیر من بازگشته هستن

قسمت: 99

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۹۸: تو، من، غریبهها - ۱۸

افراد ارتش شیطان نابودگر، دیوانه‌هایی بودند که وقتی هرج و مرج و ویرانی وجود داشت راضی بودند. به نظر می‌رسید آنها اژدهایانی که در اطراف دارو تنبلی می‌کردند را ترغیب کردند تا الف‌ها را نابود کنند.

[حالا که اژدهایی مثل من داره این حرفو می‌زنه ممکنه یکم عجیب به نظر برسه، اما ارتش شیطان نابودگر و اژدهایان واقعاً خوب با هم کنار میان. اونا خواهان نابودی بودن و اژدهایان قدرتش رو داشتن. دارو دوران ظالمانه‌ای رو پشت سر گذاشت تا وقتی الف‌ها به نابودی رسیدن.]

«و نمی‌تونستین اجازه بدین همونطور بمونن؟»

[برای من و اقلیتی از اژدهایان که مثل هم فکر می‌کردیم، وحی باغ غروب نازل شد. وحی برای محافظت از الف‌ها به منظور حفظ پتانسیل این جهان.]

تا اینجا، داستانی بود که در هر جایی می‌شد پیدا کرد. داستانی که در آن خوبی‌ها و بدی‌ها به وضوح جدا می‌شدند و داستانی که با ناامیدی به پایان می‌رسد اما امید ضعیف است!

مشکل این بود که دارو در نهایت به زمین متصل می‌شد. این موضوع وحشتناک، ایل‌هان را به یاد فیلم‌های هالیوودی انداخت، که اولین قسمت را به شکل درخشانی خلق می‌کردند و سعی داشتند به زور قسمت دومی جای بدهند.

اما در آخر تنها مواردی که با قسمت دوم موفق شدند، فیلم‌های نابودگر و جانسخت بودند.

[ارتش شیطان نابودگر متوجه این موضوع شد. البته اژدهایان هم از این موضوع با خبر شدن. اونا منتظر بودن تا راهی به زمین باز بشه. بله، نابودی سیاه‌چال.]

«پس اگر سیاه چال مهر و موم بمونه، زمین ممکنه محکوم به فنا باشه. هه.»

وقتی ایل‌هان لبخند تلخی زد، اژدها نیز ماهیچه‌های صورتش را تکان داد. به نظر می‌رسید واکنشی مشابه با ایل‌هان داشته باشد.

[باغ غروب اول اینو یک فرصت دید.]

«چون اگه اژدهایان منتظر بمونن به زمین میرن؟ چون زمین محکوم به فنا خواهد بود، اما دارو ممکنه سالم بمونه؟»

اژدهای طلایی به خاطر سخنان رک و راست ایل‌هان لحظه‌ای قدرت کلامش را از دست داد و بیش از حد خجالت کشید.

اما وقتی ایلان سرش را تکان داد و به او اشاره کرد که ادامه دهد، او دوباره به حرف آمد:

[اما یه متغیر پیدا شد. اون تو بودی، نماینده ارتش بهشت.]

وجود هیولامانندی، ارتش اژدهایان را که زمانی نابودی جهان را به ارمغان آورده بودند از بین برد، باغ غروب با تماشای آن صحنه به احتمال دیگری فکر کرد. و دریافت زمان آن فرا رسیده که راه‌های غیرمستقیم خود را به راه‌های مستقیم تغییر دهد.

[حالا که بهش فکر می‌کنم، در نهایت نژاد اژدها، حیات دارو هستن. ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب همه به غیر من بازگشته هستن را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی