همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 92
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۹۱: تو، من، غریبهها - ۱۱
ایلهان نیزهاش را محکم با بازوی چپش گرفت و آن را در وسط هوا بهطور کامل عقب کشید، درست در لحظهای که اژدها به بدنش تکانی داد و لحظهای که نیزه از دستش رها شد، وزن کیف ذخیره را به نیزه منتقل کرد.
خط مستقیم زیبایی که کانگمیرا و نایونا دفعه قبل بدون فکر تماشا کردند، دوباره رخ داد، اما این بار، با قدرت مخرب بیشتری.
استخوان بزرگی که ایلهان پرت کرده بود طوری به سمت زمین سقوط کرد که انگار به همان جایی که تعلق داشت برمیگشت و دقیقاً به سر اژدهایی که تازه داشت خوابش میبرد برخورد کرد!
البته، قبل از فرود حمله، دهها پوست و فلس بیرون زدند، اما نیزهای که دهها هزار تن وزن داشت، همه را سوراخ کرد و عمیقاً در سرش فرو رفت. شعله بنفش از زخم شعله کشید! این حملهای بود که ایلهان هرگز نمیخواست در مقابلش قرار بگیرد.
[ضربه کاری!]
[کواااااااااااک!]
آن فریاد برای گوشش موسیقی بود، اما اگر میایستاد و به گوش دادن ادامه میداد، از پا در میآمد. این اژدها با اوروچی فرق داشت. این یک رده چهارم واقعی بود که با گذشت زمان رشد کرده بود!
پس ایلهان بلافاصله حرکت کرد. لحظهای که مطمئن شد حمله موفقیت آمیز بود، از جهش مجدد برای پریدن به هوا و ترک آن مکان استفاده کرد. بلافاصله پس از آن، پرتوی نور از جایی که او لحظهای پیش بود عبور کرد.
[نمیدونم کی هستی، اما از اونجایی که منو عصبانی کردی......!]
اژدها نتوانست بیشتر صحبت کند، چون ایلهان از جهش مجدد برای حمله استفاده کرده بود.
[...خواهی مرد!]
با توجه به موقعیتش اژدها با سرعت، چندین جادو را که مانند پرتوهای نور به نظر میرسیدند شلیک کرد. به لطف ایلهان مسیری که جادو قرار بود طی کند به سادگی قابل حدس زدن بود. همه چیز طبق میل او بود.
ایلهان با استفاده از قابلیت جمعآوری از راه دور کیف ذخیره، چندین سپر مستحکم را فرا خواند. آنها سپرهای درجه بندی شده منحصر به فردی بودند که از استخوانهای اوروچی ساخته شده و با پوست آن پوشانده شده بود و ابزاری بود که او بیشترین تلاش را برای آن به خرج داده بود.
هزاران مورد مشابه!
«این یه دژ آهنیه!»
[میتونم نیروی تاریکی رو ازش احساس کنم!]
پرتو به سپر برخورد کرد. اولی به راحتی سوراخ شد و دومی قبل از سوراخ شدن کمی دوام آورد، اما نابود شد. ایلهان خارج از محدوده موثر جادو بود.
[با وجود انسان بودن، توانایی عجیبی داری!]
با هدف فراموش کردن جملهی شرم آوری...
کتابهای تصادفی
