فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

همه به غیر من بازگشته هستن

قسمت: 85

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۸۴: تو، من، غریبهها - ۳

ایل‌هان قبل از اینکه تعداد اژدهازاده‌ها را در قاره دارو بشنود شجاعتی احمقانه داشت، اما با مطلع شدن از وجود بیش‌از ۴۰هزار دشمن، جدی شد.

او قبلاً مطمئن بود که حمله‌ی غافلگیرانه با استفاده از ساختارجادویی تأثیرفوق‌العاده‌ای خواهد داشت، اما این نقشه قطعاً در میانه راه شکست می‌خورد مگر اینکه همه‌ی اژدهازاده‌ها احمق باشند.

پس بعد از آن باید چیکار میکرد؟ پاسخ ساده بود. او باید توانایی خود را تا جایی که ممکن بود افزایش می‌داد و قبل از اینکه اژدهازاده‌ها متوجه شوند تعدادشان را تا می‌توانست کاهش می‌داد.

«اگر از نقشه‌ی من سر درآوردن، باید برم سراغ تاکتیک‌های چریکی. هه‌هه، حتی همین الان هم منو هیجان زده می‌کنه.»

[ایل‌هان، تو خیلی بدجنس به‌نظر می‌رسی!]

با تمام این حرف‌ها حتی پس از چندین بار فکر کردن، این وضع خیلی مسخره به‌نظر می‌آمد. پاکسازی یک جهان پر از موجوداتی که دنیا را نابود کردند، توسط خودش؟ او قهرمان یک رمان یا فیلم نبود.

(پ.ن: عه واقعا؟)

اما او چه می‌توانست بکند؟ هیچکس برای این کار داوطلب نمی‌شد. او با احساساتی شبیه به سون گوکو[1] که در تلاش برای محافظت از زمین بود، روی ساختارجادویی قدم گذاشت.

رِتا کاریها ساختارجادویی را فعال کرد و ساختارِ فعال شده روان‌تر از لیموزین او را به جایی که می‌خواست برد.

همه‌جا تاریک بود و مانایی که او را به نفس‌نفس انداخته بود، یک درجه غلیظ‌تر شده بود.

ایل‌هان فوراً دلیل آن را فهمید، جایی که قبلاً بود فقط ورودیِ بیرونیِ قاره بود، اما اینجا را می‌توان داخلی‌ترین منطقه نامید.

[هیپییییی]

[اوبوووووو]

صدای ترسناکی طنین انداخت. کمی طول کشید تا ایل‌هان متوجه آن صداها شود، زیرا مجبور بود خود را با فشار مانا وفق دهد.

«این چیه دیگه؟ اونها......؟»

ارتا جوابش را داد.

[ارواح، اونا هیولاهایی از رده‌ی مردگان هستن که بیشتر تو جاهایی مثل خرابه‌ی پادشاهی‌های ویران شده یا دهکده‌های از بین رفته در اثر بلاها، پیدا میشن. اونا تقریباً در برابر حملات فیزیکی آسیب‌ناپذیرن و شکارشون بدون مانا سخته. البته، اگر با چیزی به وزن ده تن بهشون ضربه بزنی بزنی مطمئنا سالم نمیمونن، ولی خوب تو که نمی‌تونی یه همچین کاری کنی.]

حالا که ایل‌هان می‌توانست از مانا استفاده کند مجبور نبود به سراغ این روش‌ها برود.

چیزی ذهنش را درگیر کرده بود.

«خرابه‌ی پادشاهی‌های ویران شده... بلایا... یعنی...»

این‌بار صدای ناراحت رتا بود که جواب او را داد.

[درسته. وجودشون به اینجا گره خورده، چون نتونستن ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب همه به غیر من بازگشته هستن را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی