فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

همه به غیر من بازگشته هستن

قسمت: 76

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
فصل هفتاد و پنجم:من، خیلی، حال(یک) شعله هایی روی سطح بدن اروچی در حال زبانه کشیدن بود ناپدید شد، یعنی سعی داشت دوباره به حالت قبلش برگرده؟ ایل هان نگران شده بود که نکنه دوباره مجبور بشه با اون گلوله های جادویی سر و کله بزنه، اما بدن اروچی داشت در شکل متفاوتی نسبت به انتظارات اون تغییر می‌کرد، سر های اون ثابت موند اما هر هفت دم اون یکی شدن، یه دم عظیم. با اینکه مشخص بود اوضاع جدی بود، اما ایل هان نمی‌تونست فریاد نزنه. »هرچند در کل اصلا دراز تر نشده!» «میدونستم اینو میگی!»(لیتا) درست مثل قالب دوم در انتهای دم اون یه شمشیر سوزنی شکل وجود داشت هر چند همونطور که ترکیب هفت دم یک دم عظیم ساخته بود، ترکیب هفت شمشیر، شمشیری بلند تر و سنگین تر ساخته بود که شعله ای به رنگ بنفش در انتهایی اون زبانه می‌کشید. [به نظر میرسه تمام قدرت حمله اش رو تو اون دم جم کرده](ارتا) [ایل هان شیش دنگ حواست رو جمع کن این با قبل خیلی فرق داره](لعیا) ایل هان اینو به خوبی میدونست، تنها با فکر اینکه اگه نایونا برای حمایت ازش اینجا نبود چی میشد باعث میشد از ترس بلرزه. به محض پایان تغییر اروچی دمش رو حرکت داد و شمشیر به سرعت از بال در حالی که با نور کور کننده‌ای میدرخشید پایین اومد. «اه» مهم نبود چقدر قوی میبود، هیچ ایتم و قابلیتی وجود نداشت که بتونه راه این شمشیر رو اونم وقتی از بالا داره میاد رو سد کنه، ایل هان اون ناحیه رو با تمام توانش ترک کرد، چند لحظه بعد شمشیر بر روی زمین فرود اومد. شمشیر حفره ای به طول ده ها متر از خود به جا گذاشته بود که از درون حفره شعله می‌جوشید، واقعا قدرت ناعادلانه ای بود. (کااااگگاگااااا) اروچی که تنها به یک ضربه قانع نبود به سرعت به سمت ایل هان اومد، از اون جایی که تعداد دم هاش به یکی کاهش یافته بود سرعتش بسیار بیشتر از قبل بود، اروچی در حالی که می غرید با هدف جفت چشم عصبانی به ایل هان زل زده بود. استرس و اضطراب، ایل هان رو فرا گرفت، این خیلی بدتر از اون گلوله های جادویی بود. اگه اون فقط میخواست رو اون دم تمرکز کنه هفت سر دیگه، اونو به دندان می‌گرفتن و اگه میخواست تنها از اونها اجتناب کنه با شمشیری مواجه میشد که از بالا اونو نصف میکرد. اما اون نمیتونست اینجا بمیره. تنها سه دقیقه از برکت نایونا باقی مونده بود که واقعا برای کشتن همچین موجودی کم بود، هرچند اون قرار نبود تسلیم بشه. «ای، این سان، اون داشت با همچین چیزی میجنگید؟!» «ن، نترس نگاش کن، داره میمیره این هم دیگه زور آخرشه» انگار کلی فضول وارد میدان نبرد اون شده بود اما اون به اونها توجهی نداشت، اگه به حرف اونها گوش میکرد اوقت قطعا ریق رحمت رو سر میکشید. (کووووووواااااااا) اروچی مدام شمشیرش رو حرکت میداد و با هر برخورد به زمین، از زمین آتش و گدازه بیرون میزد، ایل هان از همه شون جا خالی میداد و منتظر فرصتی برای گرفتن جون هیولا بود، اون باور داشت که اون فرصت به زودی میرسه. -من می‌برم، من اینجا نمیمیرم!- این دو جمله به اون قدرتی فرا تر از محدودیت هاش بخشیده بود. اون به تمام میدان نبرد نگاه کرد، تک تک ذرات اونجا رو تا چیزی که کمکش کنه پیروز رو بدست بیاره پیدا کنه. «نگاش کنید، حالا دیگه باید فقط وایسیم تا سوسانو بمیره، بعدش با انجمن یزدانی صاعقه متحد میشیم و اون هیولا رو بین خودمون تقسیم میکنیم!» «ای ابله، اگه جناب سوسانو اینجا بمیره همه ی ما هم می‌میریم! بجنبید باید به ایشون کمک کنیم!» مردم شروع به سرازیر شدن به میدان نبرد کردن، اروچی می‌غرید و شاخه ها کاملا نابود شدند، نبرد داشت به اوج خود می‌رسید. در اون لحظه یو ایل هان فهمید که زمان ضدحمله اش داره نزدیک میشه. تنها دو دقیقه به پایان برکت نایونا باقی مونده اما همزمان آماده سازی های کانگ میرائه به پایان رسید. اون مجبور شده بود برای آماده سازی طلسمی که بتونه از دفاع یه هیولای رده چهارمی هم بگذره خودش رو مدتی کاملا بی دفاع بزاره، الانم فقط منتظر هماهنگ شدن با ایل هان تا طلسم رو فعال کنه. حالا که یو ایل هان حساسیت شدیدی به مانا پی...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب همه به غیر من بازگشته هستن را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی