همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 75
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل هفتاد و چهارم:من یه یزدانم؟(هفت)
]ضربه ی کاری}
)کیاااااااااااااا)
جیغ های یاماتا نو اروچی حالا بلندتر شده بود و به دنبالش حملات ایل هان شدید تر.
اینبار اروچی به زمین بسنده نکرد، به نظر میرسید که میخواد حتی بدن خودش رو هم تبدیل به دریایی از آتش بکنه ، گلوله های جادویی یکی پس از دیگری به سمت ایل هان میومدن و بلافاصله دمش رو برای سد کردن راه فرار اون به دنبالش میفرستاد!
[استفاده از بدنش براش راحت تر شده!](لیتا)
ایل هان با فکر لیتا موافق بود، برخلاف لحظات اول که معلوم نبود اون میخواد اون رو نابود کنه یا کل سیاره رو، حالا حملاتش دقیقا رو خود یو ایل هان متمرکز شده بود.
«هووووو»(نفس عمیق)
با این حال اون هم کم نمیآورد و مدام به اطراف حرکت میکرد و وقتی زمان مهارت قدرت ابر انسانی به پایان رسید با خون جوش و مهارت بازگردانی از خودش مواظبت میکرد، بخاطر همین همچنان میتونست ادامه بده.
اون از مغزش استفاده میکرد تا الگوی حملات اروچی رو تشخیص بده و با سپر جلوشون رو بگیره حتی وقتی تمام سپر هاش شکسته شدن از جنازه ی هیولا ها به عنوان جایگزین استفاده کرد، اون داشت به معنای حقیقی کلمه با تمام وجودش میجنگید.
«ها!»
{ضربه ی کاری}
همزمان با ذوب شدن زره اش گوشت و خونش میسوخت و از بدن اروچی خون فواره میزد، بر خلاف اوایل جنگ که فقط یکی دوتا از حمله هاش کاری میشد اما الان ده ها ضربه ی کاری گوشت اروچی رو از هم میدرید.
«چرا این کثافت نمیمیره؟ ای ماااااادررررر؛»
(کوووووووآ)
یاماها نو اروچی دیگه واقعا از دست ایل هان خسته شده بود، پشه ای که مهم نبود چند بار له اش کنه انگار اصلا قصد مردن نداشت، به علاوه ده ها زخم بر بدنش به جا مونده بود پس ممکن نبود که اذیت نشه.
در نهایت اون تصمیم خودشو گرفت.
اگه میخواست غرور خودش رو حفظ کنه میمرد، باید با تمام توانایی که بدنش داشت اون پشه رو له میکرد.
«هان!؟»
اون متوجه ی تغییرات بدن هیولا شد، سر اون، بدنش و دم هاش، همه به رنگ بنفش دراومدن و سر هاش کوچیک تر شدن، سپس دم هاشو دراز تر و باریک تر شدن.
بدتر از همه از نوک دمش سوزن های نوک تیزی به رنگ بنفش تیره بیرون زده بود که شبیه به نیش عقرب بود.
«تعویض قالب؟؟!»
ایل هان درحالی که از فرط عصبانیت نیزه اش رو بالای سرش گرفته و بود داد میزد:
«ببینم مگه توی کثافت یه هیولای توی بازیهایی؟هان؟ چرا باید تعویض قالب داشته باشی لعنتیییی؟»
[الان وقت نق زدن نیس، حواست رو بده به کارت!](لیتا)
«آخه نگاه کن، اگه قالب دومی هست یعنی قالب سوم و چهارم و الی ابدی هم هست!»
(کووووووواااااااا)
اروچی با یه غرش جواب ایل هان رو داد و سوزن های انتهایی دم هاش رو برای سوراخ کردن قلب اون فرستاد، سپس از سطح بدن هیولا آتش شروع به زبانه کشیده کرد!
[یوایل هان!]
لیتا فریاد کشید اما ایل هان نمیتونست جوابش رو بده، تنها چیزی که مغزش تو اون لحظه تونست بفهمه اینه که درد داشت.
با اینکه به محض اینکه ایل هان متوجه شعله ها شد از پشتش پرید اما نتونست کاملا از شعله ها اجتناب کنه.
«ایییییییییی»
با اینکه یه زره رتبه اسطوره ای بین اون و شعله های آتیش قرار داشت بازم نمیتونست کاملا حرارت رو دفع کنه بدین ترتیب ایل هان حس میکرد گوشت و استخوان و خونش دارن میسوزن و برای لحظه ای یو ایل هان هوشیاریش رو از دست داد.
اگه اون کسی نبود که هزار سال تمام تنهایی رو تحمل کرده بود ممکنه دیگه نتونه هوشیاریش رو بدست بیاره.
حالا که اون ده ها متر به هوا پریده بود و از برد حمله ی اروچی خارج شده بود باید به سرعت از بازگردانی برای درمان خودش استفاده میکرد بخاطر همین شروع به سر کشیدن بطری خون جوشش کرد.
(کااااگگاگااااا!)
به محض اینکه اروچی فهمید اون هنوز نمرده با عصبانیت غرید اما اون دیگه گلوله ی جادویی شلیک نکرد، در تعویض قالب، اون این توانایی رو بخاطر شعله کشیدن بدنش فدا کرده بود.
این بهایی بود که اروچی بخاطر کوتاه شدن سر هاشو میپرداخت.
اما برای جایگزین اون هشت دمش رو مثل گلوله های توپ به سمت ایل هان فرستاد، تیغه های انتهای دمش به رنگ ارغوانی میدرخشید و از اونها هاله ا ی شوم و زهر الودی حس میشد، سرعت حمله ی اونها از سرعت سقوط ایل هان خیلی بیشتر بود.
احتمالا برای هرکسی از اژدهایان یا بهشتی ها که داشتن اونها رو نگاه میکردن احتمالا این یه منظره ی تماشایی بود اما برای اون که چند قدمی سوراخ شدن بود اینطور نبود.
«ها!»
(کوااااااااااا)
ایل هان از پرش دوباره استفاده کرد و جهت حرکتش رو تو هوا تغییر داد که تا جایی که میشه از اون دم ها فاصله بگیره.
اروچی که انتظار تغییر جهت ایل هان در حین سقوط رو نداشت در حیرت فرو رفت برای چند ثانیه دم هاشو تو هوا با گیجی تکون میداد اما خیلی طول نمیکشید که دوباره اونها رو دنبال ایل هان بفرسته.
اون روی یه ساختمون فرو ریخته که از جنگ اصلی باقی مونده بود فرود اومد، اون چاره ای جز تغییر زمین مبارزهشون نداشت چون زمین قبلی توسط اروچی به دریایی از آتش تبدیل شده بود، اون ازین که بادی نمیوزید احساس خوبی داشت.
(کووووووواااااااا)
اروچی به سمت ایل هان چرخید و نعره ای از سر خشم سر داد، شعله های روی بدنش به همه جا زبانه میکشیدن اما برخلاف گلوله های جادویی بعد از کسری از ثانیه ناپدید میشدن.
حالا دیگه موقعیت فرق کرده بود، دیگه لازم نبود یوایل هان مد...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب همه به غیر من بازگشته هستن را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی

