همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 67
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل شصت و ششم:منم صاحب یه ملکم(پنج)
شروع شرکت ونگارد خیلی ساده و آروم بود.
محال بود که شروع یه برند جدید تو منطقه حفاظت شده گانگ نام ساده باشه اما اونها کارشونو فقط با یه تابلوی اسمشون روی شرکتشون شروع کردن بدون هیچ سر و صدایی.
اونها از طبقهی۳۱و۴۱استفاده میکردن اما درِ طبقهی چهارده همیشه قفل بود و این موضوع برای کارمندهایی که تو بقیه طبقات کار میکردن هم سوال بود.
«اخه چرا مگه اون اتاق چی داره؟ اجارهی اینجا کم نیستا.»
البته اونها نمیدونستن که صاحب این دو طبقه صاحب کل ساختمونه.
«اونی که اینجا رو اجاره کرده چشه؟ حداقل باید بگه چیمیفروشه وگرنه میخواد مالیات و اجاره رو چیکار کنه؟»
اینم مشکلی نبود چون ایل هان الان از لحاظ فنی خرپول بود.
اکثریت به حماقت صاحب این دو طبقه میخندیدن و برخی اعصابشون از این کارِ بیمعنی خُرد بود.
یه روز بالاخره چند نفر از سر کنجکاوی به اونجا اومدن تا ببینن حداقل چی میفروشن.
«خوش آمدید»
دو تا کارمندی که ایل هان بعد از یه مصاحبه کاری استخدام کرده بود بهشون خوشامد گفتن، یکی به عنوان راهنما یکی هم مسئول فروش ایل هان اول میخواست یکی انتخاب کنه اما بعد از کمی فکر تصمیم گرفت دونفر باشند.
البته اون دو مشتری حواسشون پرت سلاحهای توی ویترین بود و متوجه خوشامدگویی اونها نشدن.
«اینا دیگه...»
«اونا سلاحن؟ پس اینم ازون مغازههاست هان؟»
اینطور نبود که کلا تو دنیا هیچ مغازهی اینطوری نباشه اما هیچ کدوم از سلاحهای اونها درحدود سلاحهایی که از جهانهای دیگه آورده شده بود نبودن، سلاحهای جهانهای دیگه پیشکش اونا از اکثر سلاحهای کارخونه ای پایینتر بودن.
«شما میتونید با برداشتن اونها اطلاعاتشون رو بخونید اما اجازه ندارید امتحانشون کنید یا تابشون بدید.»
«موندم اینجا چه خبره از بیرون بهتر به نظر میرسید، هیچ راهی وجود نداره که اونها از مال بقیه دنیاها بهتر باشه مگه نه؟»
«اما از بیرون که خوب به نظر میرسن، بیا فقط یه نگاه به اطلاعاتشون بندازیم، میتونم یکیشون رو چک کنم نه؟»
«البته هرچند اگه سعی کنید وسیلهای که نخریدید رو بیرون ببرید سیستم حفاظت فعال میشه پس مراقب خودتون باشید.»
کارمندها فقط سه چیز رو به عنوان قانون ونگارد از ایل هان یاد گرفته بودن.
یک:شرکت ونگارد فقط یکبار در هفته، دوشنبهها از ساعت ده صبح تا پنج عصر باز میشه.
دو:هرمشتری فقط میتونه دو کالا رو خریداری کنه و سوم: بیاحتیاطی در معامله جایز نیست.
بر خلاف همراهش که فکر میکرد اینجا فقط از بیرون جالب به نظر میرسید اون سمت یکی از شمشیر خاصی که خیلی تیز و قوی به نظر میرسید رو برداشت تا اطلاعاتش رو چک کنه.
اون تو جهانای دیگه و این دنیا هیولاهای بیشماری رو شکار کرده بود و الان سطحش بیست بود، بارها نزدیک بود که به خاطر وزن زیاد شمشیرش غزل خداحافظی رو بخونه.
اون شمشیری که خدمتکار براش آورده بود رو بدست گرفت و از تعادل بینظیرش متعجب شد، حتی اگه آمار جالبی نداشت بازم به نظرش این شمشیر کاملا راضی کننده بود.
هرچند بعد از ظاهر شدن اطلاعاتش اون فقط میتوانست جلوی جیغ زدن خودش رو بگیره.
{نیش برندهی گرگ}(اسمش تو ترجمهی اصلی شمشیر استخون گرگ پدرسوخته ست.)
{رتبه-کمیاب}
{قدرت حمله:۵۹۹۱}
{قابلیت: میتونید به دف...
کتابهای تصادفی

