همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 46
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۴۵
گروه دومم رو انتخاب کردم (۸)
اندازهی این هیولا کوچیکتر اون ترولهایی بود که یو ایلهان شکار کرده بود. قدش حدوداً ۵/۲ متر بود. بدنش هم انقدر باریک بود که انگار میشد با یه فوت پرتش کرد.
اما در باطن، قدرتی وصف نشدنی داشت.
یه لباس سیاه به تن داشت و بدنی که زیر این لباس پنهان شده بود انقدر قوی بود که میتونست راحت رئیس ترولهای کوهستان رو به زانو دربیاره. با داس سیاهش جوری به یو ایلهان حمله کرد که انگار میخواست گردنش رو جدا کنه.
اگه واقعاً میتونست یو ایلهان رو ببینه راحت میتونست بکشتش ولی چون یو ایلهان از چشمای فرشتهی مرگ مخفی بود، فرشتهی مرگ فقط حواسش به ارتا بود و بهش حمله کرد.
[این یه گونهی جهش یافتس که ازش اطلاعاتی نداریم و بعد از این که هیولاها شروع به خوردن هم کردن ایجاد شده! شانس آوردیم که بالغ نشده. با این حال، غیر قابل پیشبینی هستش، پس مراقب باش!]
»باشه!»
یو ایلهان کوتاه جواب داد و حرکت کرد. اینجا دیگه جوک نگفت که یعنی اوضاع واقعاً جدیه.
قویترین سلاحش پایلبانکر بود که خراب شده بود و داس فرشتهی مرگ هم یه سلاح قوی بود.
زره یو ایلهان قبلاً میتونست حملهی ناگهانی داشته باشه اما الان فقط خاصیت دفاعی داشت. با این که زمین تازه وارد تغییرات بزرگ شده بود ولی به این زودی یه مشکل جدی درش به وجود اومده بود.
{سابقه میخوام!}
انقدر فرشتهی مرگ هی میگفت سابقه، سابقه، که اگه کسی نمیدونست فکر میکرد این تنها کلمهایه که بلده. مرتب داد میزد و یه دفه به یو ایلهان حمله کرد. یو ایلهان هم صلاح دید که به جای دفاع، جاخالی بده بهتره چون دیده بود چقدر ضرباتش سنگین و وحشتناکن؛ و یو ایلهان به تنهایی نمیتونست جلوی ضرباتش رو بگیره حتی اگرم مهارت قدرت ابرانسانی رو فعال کنه.
اما اگر از یو ایلهان میپرسیدن که میتونه شکستش بده یا نه، حتماً بهش میخندید چون توی این هزار سال، یو ایلهان فنون رزمی یاد گرفته بود و تمرین میکرد، نه سطح بندی داشت و نه مهارت و نه قدرت.
اینجا زمانی بود که باید قدرت و توانایی واقعیش رو نشون میداد.
{خیلی سریعی! سرعتت رو میخوام!}
«برو بابا!»
یو ایلهان بلافاصله بهش حمله نکرد. اگر یو ایلهان توی وضعیتی بود که قدرت بیشتری نسبت به دشمن داشت، راحت میشد بهش حمله کنه. ولی وقتی دشمنش ازش قویتر و محکمتره و قابل پیشبینی هم نیست، بهترین راه حل اینه که اول ببینه دشمنش میخواد چی کار کنه.
{میکشمت!}
«باشه، بیا. منم همینو میخوام.»
یو ایلهان طعنهآمیز جوابش رو داد و جاخالی داد و حواسش رو به دامنهی حرکات، شعاع حمله، قدرتش و تغییرات احتمالی جمع کرد.
فرشتهی مرگ یه جوری داسش رو تکون میداد که انگار دیوونه شده ولی به یو ایلهان نمیخورد. یو ایلهان حواسش رو جمع کرد که ضربه نبینه.
همون لحظه ارتا با تعجب داد زد:
[یو ایلهان، این از جادو استفاده میکنه!]
«اَه!»
چرا فرشتهی مرگ نمیتونه مثل آدم راحت بدون جادو بجنگه؟ آره، واقعیت با چیزی که یو ایلهان تصور میکرد فرق داشت. فرشتهی مرگ قدرت حملش رو از جادو میگرفت که یو ایلهان هنوز به دستش نیورده بود!
[از پایین میخواد ضربه بزنه!]
«هع!»
یو ایلهان یه نفس گرفت و جاخالی داد. حرکاتش الکی نبودن. کاملاً حساب شده حرکت میکرد.
همون طور که یو ایلهان انتظارش رو داشت، بعد از این که پرید هوا، باریکهای از انرژی سیاه به هوا رفت و همون زمان هم هیولا پرید طرف یو ایلهان.
«خوبه که الگوی حرکاتش قابل پیشبینیه.»
یو ایلهان با خودش گفت: خدا رو شکر مهار...
کتابهای تصادفی

