فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

همه به غیر من بازگشته هستن

قسمت: 47

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۴۶

گروه دومم رو انتخاب کردم (۹)

همچنان که ارتا دورتر دورتر میشد، حس کرد که قدرتش داره کمتر میشه. قدرتی که فقط بعضی از فرشتگان برگزیده و مأموران خدا داشتن، داشت ضعیف میشد.

ارتا فقط میتونست دیگه وارد زمین بشه و حتی از یو ایل‌هان هم ضعیف‌تر شده بود. اگه ضعیف بشه نمیتونست از خودش دفاع کنه.

[این حالت فقط توی سرزمین‌های رها شده ایجاد میشه...]

ولی پس چرا توی سیاه‌چالی که روی زمینه اینجور شده؟ ارتا به احتمالات زیادی فکر کرد ولی تا زمانی که براشون مدرک پیدا نکنه، نمیشه اسمش رو دلیل گذاشت. الان چیزی که مهم بود، پشت سرگذاشتن همچین اتفاقیه! ارتا لباش رو گاز گرفت و محکم‌تر بال زد.

ارتا نه تنها برای دور شدن از یو ایل‌هان پرواز میکرد که حواسش رو پرت نکنه، بلکه میخواست نیروی کمکی بیاره. دنبال کسایی میگشت که توی سیاه‌چال به دام افتاده بودن و یا افراد قوی بودن!

تا همین چند لحظه‌ی پیش ارتا زیاد نمیخواست اینور و اونور بره ولی وقتی داشت با فرشته‌ی مرگ مبارزه میکرد حلقه‌ی فرشته‌ی ارتا یه سیگنال ضعیفی دریافت کرد. سیگنال از فیتا بود.

فیتا با نا یونا و کانگ هاجین بود که گروه دومشون رو هم تموم کرده بودن.

]اینا که طومار فرار دارن و نمیتونن از اینجا برن، معلومه که این سیاه‌چال داره به دنیای رها شده تبدیل میشه.]

تنها راه خلاصی از این سیاه‌چال، کشتن اون هیولایی بود که مثل قلب سیاه‌چال عمل میکرد.

بعد کشتن این هیولا، یا ورودی سیاه‌چال باز میشه، یا تله‌ی مرگ مشخص میشه، یا اصلاً سیاه‌چال نابود میشه. به هر حال یه اتفاقی قراره بیوفته. اگه کسی میخواد زنده بمونه، باید با یو ایل‌هان همکاری کنه.

هیولای سیاه‌چال ظاهری شبیه سگ جهنمی رو داشت که به کلاس سه رسیده بود. یه معجزه بود که یو ایل‌هان میتونست باهاش مبارزه کنه و دوتا آدم دیگه که به گروه دوم رسیدن زیاد نمیتونستن کاری بکنن. ولی ارتا به فیتا باور داشت و میدونست که نا یونا، دختری که قدرت الهی داره، میتونه کمک کنه.

] یکم دیگه...]

ارتا به یه چیز دیگه هم فکر کرد. اگه این طوره که فیتا میگه، پس یو ایل‌هان با کمک اینا میتونه فرشته‌ی مرگ رو شکست بده!

]یکم دیگه تحمل کن، یو ایل‌هان!]

کی باورش میشد ارتا نگران یه موجود کمتر خودش باشه؟!

حتی خود ارتا هم نمیدونست چرا همچین حسی داره. ولی احتمال داد که همچین احساساتی در آینده قراره خیلی روش تأثیر بذاره و زیادم بدش نیومد.

این تغییرات درونی برای خودش زیاد مهم نبودن.

پس، ارتا درست مثل لیتا که در گذشته برای یو ایل‌هان دعا کرد گفت: خدایا کمکمون کن.

و به پرواز خودش در سیاه‌چال ادامه داد.

معلوم نبود چقدر وقته که داره پرواز میکنه و یو ایل‌هان هم هنوز در حال مبارزه با فرشته‌ی مرگ بود.

»هه... هه»

یو ایل‌هان همیشه «محدودیت» رو باهاش رو به رو میشد ولی الان بدجور محدود شده بود. انرژیش کم شده بود. تمام بدنش زخم بود. و اون طلسمی که به خاطر زخم روی بازوش ایجاد شده بود داشت در تمام بدنش پخش میشد و بیحسش میکرد.

اگه به خاطر هزار سال تمرین و زحمت نبود، باید تا الان دیگه میمرد. الان دیگه حس نمیکرد که دست‌ها و پاهاش چه جوری حرکت میکنن.

یو ایل‌هان فقط داشت طبق عادات جنگی که توی هزار سال پرورش داده بود مبارزه میکرد که خیلی براش دردناک بود.

<...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب همه به غیر من بازگشته هستن را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی