فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

همه به غیر من بازگشته هستن

قسمت: 36

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۳۵

طغیان (۳)

سیل خون راه افتاد.

{کیاااک!}

«بعدی!»

نیزه‌ی سیاه یو ایل‌هان که حتی نور خورشید هم درش ناپدید میشد، در هوا میچرخید و سر هیولاها رو از گردن جدا میکرد.

{این انسان خیلی قویه!}

{جمع شین... کیاااک!}

چه قبل از مبارزه و چه بعد از مبارزه، پیدا کردن یو ایل‌هان سخت بود.

و در طول مبارزه‌ای که الان در جریان بود، یو ایل‌هان تنها فرد سریع بین بقیه‌ی افراد بود و مسیرش رو با خون رنگین میکرد.

{کیاااا!}

[شما ۴۳۲۷۲۹ تجربه به دست آوردید.]

[شما به سطح ۴۴ رسیدید. قدرت ۲، چابکی ۱، سلامتی ۱، و جادو ۱ واحد افزایش پیدا کرد.]

«واااای اینا مثل مور و ملخ دارن ظاهر میشن که!»

یو ایل‌هان نیزش رو چرخوند تا با یه حرکت لاشه‌ی خزنده رو بندازه توی کیفش و نیزش رو آزاد کنه. کیف یو ایل‌هان به اندازه‌ی زرهش چشم نواز نبود ولی گنجایش همه چیز رو داشت.

[نباید یکی یکی بکشیشون. اساس از بین بردن طغیان اینه که رهبرشون رو بکشی. حتماً یه رهبر هست که محیط اینجوری تغییر میکنه. اگه اونو پیدا نکنی، هیولاها همینجوری ظاهر میشن.]

«آره، توی این وضعیت کشتن خیلی راحته مثلاً!»

یو ایل‌هان یه آهی کشید و طبق گفته‌ی ارتا عمل کرد. خزنده‌های آتشین زیاد قدرتی نداشتن، و اگر رهبری داشتن متمایز ازشون بود و راحت میشد پیداش کرد.

ولی مشکل اینجا بود که...

{کیااک، اینجاست!}

{باید اول این رو بکشیم!}

{سابقه‌ی آدم قوی رو میخوام!}

... به خاطر قدرت یو ایل‌هان و تاکتیک مبارزش، همه‌ی هیولاها به طرفش جمع شدن تا از بینش ببرن!

«لعنت بهتون، مسخره‌ها!»

یو ایل‌هان با یه دست نیزش رو حرکت داد تا با یه حرکت هیولاهایی که نزدیکش میشدن رو به عقب پرت کنه و به آتیش‌هایی که بهش میزدن اهمیت نمیداد. البته، با نیزه از هودش در برابر آتیش‌ها مراقبت میکرد!

«برین گمشین!»

[ضربه‌ی کاری!]

{کیاااک!}

{کیاااک!}

یو ایل‌هان یه غرش بلندی کرد و با نیزش ضربه‌ی محکمی به سر دوتا هیولایی که نزدیکش میشدن، زد. نحوه‌ی مبارزه‌ی یو ایل‌هان با نحوه‌ی مبارزه‌ی بقیه‌ی افرادی که میتونستن از مانا استفاده کنن خیلی فرق داشت.

«از سر راهم برید کنار!»

{کیاااک!}

انقدر مبارزه‌ی یو ایل‌هان عالی بود که بقیه محو تماشاش شده بودن. یو ایل‌هان آدمی بود که وجودش به بقیه امید میداد و دشمن رو ناامید میکرد!

حالا فکر کن، اگر میفهمیدن یو ایل‌هان نمیتونه از مانا استفاده کنه چقدر تعجب میکردم!

«هیااا!»

یو ایل‌هان هیولاهای سر راهش رو کشت و با یه حرکت پرید به هوا!

فقط با قدرت ماهیچه‌هاش جوری به هوا پرید که انگار کیفی که روی دوششه هیچ وزنی نداره!

«وااای ماااادر!»

«عجب مهارتی داره! چقدرم خوب ازش استفاده میکنه!»

یو ایل‌هان تنها کسی بود که توی این میدون مبارزه‌ای که هیولا آتیش پرت میکردن و همه چی زیر و رو میشد، چند ده متر در هوا بود.

تمام هیولا میخواستن بهش آتیش بزنن.

برای یه لحظه، یو ایل‌هان توی هوا معلق موند و توی همون زمان کم با دقت به آدم‌ها و هیولاهایی که با هم مبارزه میکردن نگاه کرد. زیاد به هیولاهایی که درگیر مبارزه بودن دقت نکرد ولی در عوض رهبرشون رو که داشت همه جا رو به صخره تبدیل میکرد پیدا کرد.

«پیداش کردم.»

یو ایل‌هان این رو گفت و یه لبخندی زد. بعدش، به خاطر جاذبه، به طرف زمین کشیده شد.

الان یو ای...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب همه به غیر من بازگشته هستن را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی