فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

حربه‌ی احساس

قسمت: 35

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر ۳۵

(فرد مجهول)

رو به مانیتور نشسته بودم که در اتاق زده شد. جواب دادم:

- بیا داخل!

در باز شد و مکس اومد داخل، حرکت کرد سمت میزم و گفت:

- قربان؟

- بگو.

- نیروها کارشون رو خوب انجام دادن.

نگاهش کردم و پرسیدم:

- وارد شدن؟

- بله.

سر تکون دادم و گفتم:

- خوبه! به باقی نیرو اطلاع بده که داخل اسپیس‌فریمایی که ساختیم، مستقر بشن و مشغول انجام کاری باشن. به تعداد دیگه‌شون هم بگو استتار کنن.

- چطوری قربان؟

- چه‌ می‌دونم! بگو یه کاری بکنن دیگه. مثلا بهشون بگو یکی یه پیکور دستشون بگیرن و تظاهر کنن دارن زمین رو سوراخ می‌کنن.

- شما مطمئنین قربان؟ یه‌کم دشواره.

تای ابرویی بالا انداختم و گفتم:

- معضل‌بودن این کار باعث نمی‌شه نقشه‌های منو بیهوده جلوه بده. این کار در ارجحیت من قرار داره و من هم سال‌هاست منتظر این موقعیت بودم. این کار انجام می‌شه و موفقیتمون باعث متحول‌کردن دشمن من می‌شه و منم کاملاً قصد دارم اون تحت ‌تأثیر قرار بگیره. این کار به‌درستی صورت می‌گیره؛ تفهیم شد مکس؟

کمی تأمل کرد، بعد گفت:

- بله قربان!

- خوبه! به بادیگاردا بگو نیروها رو تا دم اسپیس‌فریما اسکورت کنن.

- بله!

- مرخصی!

سر تکون داد، عقب‌گرد کرد و از اتاق خارج شد و در رو بست.

لبخندی سرشار از پیروزی روی لب‌هام نشست. بالاخره بعد از سال‌ها دارم به چیزی که منتظرش بودم، می‌رسم.

***

(رها)

بی‌حال از دست‌شویی اومدم بیرون. نفس گرفتم و با قدم‌های آهسته رفتم سمت تراس تا هوا بخورم. روی نرده‌ها خم شدم و پیشونی...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب حربه‌ی احساس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی