فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

حربه‌ی احساس

قسمت: 10

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر ۱۰

- آخ سرم!

نالیدم و بعد پلک‌هام از هم باز شد. جایی رو خوب نمی‌تونستم ببینم؛ فقط می‌دونستم تو یه‌ جای تاریکم.

با صدای ضعیفی نالیدم:

- آنید؟

صدایی نیومد.

- آنید؟

هیچ!

ناله‌ی تو گلویی کردم و نیم‌خیز شدم که درد وحشتناکی تو کل سرم پیچید. ناله‌ای کردم و چسبیدمش.

سعی کردم اطراف رو ببینم و تشخیص بدم. یه اتاقک بود. آره یه اتاقکه. یه اتاقک با دیوارهای سرمه‌ای و یه در؛ فقط همین!

مثل زندون بود.

دوباره یاد آنید افتادم. آنید، پای زخمیش‌‌، افتادنمون، سر من، استفراغ خون!

- آنید؟ آنید کجایی؟

با پاهای لرزونم بلند شدم که سکندری خوردم. دلم می‌خواست گریه کنم؛ ولی الان نه. باید بفهمم آنید و اینجا کجاست. بلند شدم و سرم رو چسبیدم. رفتم سمت در و محکم کوبیدم بهش.

- هی! کسی نیست؟ بیاین این در رو باز کنین.

پشت‌سرهم کوبیدم به در که بالاخره باز شد. رفتم عقب و به در خیره شدم.

یه مرد حدوداً ۳۸ ساله در رو باز کرد و با قیافه‌ی خشن و چشم‌های عصبی بهم زل زد. به فارسی گفت:

- چه مرگته؟

این ایرانیه؟ نکنه یکی از اون سه‌تا باشه؟ مشکوک پرسیدم:

- تو دیگه کدوم خری هستی؟

عصبی گفت:

- مفت نگو! دردت چیه؟

- دردم چیه؟ دردم چیه؟! سرم داره منفجر می‌شه، از یه ارتفاع سقوط کردم، دوستم تیر خورده، اینجا حبس شدم و معلوم ن...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب حربه‌ی احساس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی