اصیل و خونخوار
قسمت: 30
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
اصیل و خونخوار، چپتر ۳۰
متعجب گفتم:
- حتی اگه یه دونه اصیل و یه دونه خونخوار باشه؟
آیوان شونهای بالا انداخت و گفت:
- فرقی نداره. خونآشام، خونآشامه.
ابرویی بالا انداختم و ماتیک رو از زخم بستهشدهم فاصله دادم و سمتش گرفتم. ماتیک رو گرفت و بعد یهنفس بالا دادش. با تای ابرویی بالارفته نگاهش میکردم که ماتیک رو از لبش فاصله داد. نفس عمیقی کشید و نگاهم کرد که گفتم:
- گرسنگیت رفع شد؟ خوبه؛ چون من هم گرسنمه.
- فکر کنم بهعنوان یه خونآشام بتونی خون بخوری. هوم؟
دلم میخواست همون حرفی رو که به سیسیلی زده بودم بهش بزنم:
«یه بار فقط خون خوردم و شاید برای نوشیدنیم بخورمش.»
اما نگفتم. بهجاش با زیرکی پرسیدم:
- خب، خون از کجا بیارم؟
- فکر کنم بشه توی قصر خونخوارا خون پیدا کرد.
ذهنم داشت با بدجنسی فعالیت میکرد؛ اما چهرهم حالت مظلومی به خودش گرفته بود. چشمهام رو درشت کردم. لبم رو به پایین متمایل کردم و با حالتی مظلومانه گفتم:
- خب شاید من هم مثل تو دلم خونِ یه خونآشام رو بخواد!
نیشخندی کنار لبش نشست و ابرویی بالا انداخت.
- بسیار خب، برات یه خونآشام میارم.
کاملاً خوب منظور من رو فهمیده بود؛ اما داشت اذیت میکرد و خودش رو به اون راه میزد.
- چرا این کار رو کنی وقتی یه خونآشام الان جلو رومه.
کنار لبش کِش اومد. عوضی خوشش اومده بود.
یه ابروش رو بالا انداخت و گفت:
- بسیار خب.
این رو گفت و تو یه حرکت و کاملاً حرفهای، مچش رو به دهن گرفت و بعد ماتیک رو زیر دستش برد و خونها داخلش جاری شدن.
تمام مدت پر شدن ماتیک، من با یه لبخند خبیث و اون با یه لبخند مرموز، به هم خیره شده بودیم. ماتیک که پر و زخم دست اون هم بسته شد، ماتیک رو بالا گرفت و گفت:
- پُره؛ ولی خب میدونی، بهت پیشنهاد میکنم از یه ماتیک دیگه استفاده کنی؛ چون این دهنزدهی...
اجازه ندادم حرفش رو تکمیل کنه و ماتیک رو از دستش قاپیدم و یهنفس مثل خودش بالا دادم. اون هم دهنش بسته شد و با نیشخندی مرموز بهم زل زد.
از دهنی بدم میاومد؛ اما...
کتابهای تصادفی
