فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اصیل و خونخوار

قسمت: 25

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

اصیل و خونخوار

چپتر ۲۵

گذر از اون عضلات، موهای کوتاه و سیاه‌رنگی به ‌همراه ابروهای کلفت همرنگ موهاش داشت و ته‌ریش‌های سیاه‌رنگش، لب‌های درشتش رو که به کبودی می‌زد، در بر گرفته بودن و پوستش اون‌قدر رنگ‌پریده و سفید بود که انگار یه باکس پنکک به خودش مالیده و اما چیزی که بیشتر از هرکدوم این‌ها جلب‌توجه می‌کرد، چشم‌های بنفش‌رنگ روشنش بود.

آخه بنفش؟ تا حالا هیچ‌کس رو ندیده بودم که چشم‌های بنفش داشته باشه و اون بنفشِ روشنِ نگاهش، توی صورت جذاب و خشنش، واقعاً مجذوب‌کننده بود.

وقتی حرف از آیوان وسط می‌اومد، تصور ذهنی من یه مرد پیر و کچل و زشت بود؛ اما حالا کلاً تصورات مزخرفم، به گند کشیده شد.

من در حال آنالیز کردنش بودم که یهو سمتم حرکت کرد. چشم‌هام دست از بررسی کردنش برداشتن و مبهوت بهش زل زدم که روبه‌روم کنار تخت ایستاد و با چشم‌های بنفش‌رنگش بهم خیره شد و با صدای کلفت و خشنش گفت:

- حرفی نداری بزنی یا اینکه از ترس زبونت بند اومده؟

اخم‌هام توی هم رفتن و علی‌رغم اینکه ذهنم داشت اخطار می‌داد نباید با هیولای بزرگ و ترسناک روبه‌روم لج کنم، از روی تخت بلند شدم. دقیقاً روبه‌روش ایستادم؛ ولی از شانس لجنی من، قدم تا زیر چونه‌ش بود و اقتدارم رو یه‌کم پایین می‌آورد؛ اما کم نیاوردم. با پررویی توی نگاهِ بنفشش زل زدم و گفتم:

- چرا باید ازت بترسم؟

یکی از ابروهاش رو بالا انداخت و گفت:

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب اصیل و خونخوار را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی