فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اصیل و خونخوار

قسمت: 23

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر ۲۳

هیچ صدایی ازش درنیومد. فقط دستش رو سمتی دراز کرد و با انگشتش به تابوت اشاره کرد. با اخم محوی، چشم ازش برداشتم و به ناحیه‌ای از تابوت که نشون می‌داد، نگاه کردم. یه چیزی شبیه لوح به جلوی در تابوت متصل بود.

آب‌ دهنم رو قورت دادم و آروم قدمی به اون سمت برداشتم و زیرچشمی هم مراقب بودم تا اون جونور بهم حمله نکنه. چراغ‌قوه‌م رو از جایی که تکیه‌ش داده بودم برداشتم. درجه‌ی نورش رو بیشتر کردم و بعد سمت تابوت و لوح خم شدم. با اخمی که بین پیشونیم بود، نور رو روی لوحِ چوبی انداختم و نگاهش کردم. خاک‌ها رو کنار زدم و سرم رو نزدیک‌تر بردم تا بهتر ببینم؛ اما با خوندن متنِ روی لوح، به‌معنای‌واقعی‌کلمه قلبم از کار افتاد. قلبم رسماً وایستاد.

مجدداً نگاه کردم و با صدایی لرزون زمزمه کردم:

- پرنس آیوان، شاهزاده‌ی تاریکی.

با زمزمه کردنِ این، تازه تونستم موضوع رو هضم کنم. من آیوان، بزرگ‌ترین و خطرناک‌ترین هیولای عالم رو بیدار کرده بودم.

با درک این و فهمیدنِ عمق فاجعه از جام پریدم. هین بلندی کشیدم و دستم رو جلوی دهنم گذاشتم؛ اما همون لحظه چیزی از پشت محکم هلم داد.

جیغ زدم و روی تابوت پرت شدم و همین‌که خواستم بلند بشم، کمرم رو سفت گرفت و من رو عقب کشوند و بعد مثل پرِ کاه پرتم کرد. روی زمین افتادم و مثل یه عروسک روی زمین لیز خوردم و بعد با پشت به دیوار کوبیده شدم.

کش موهام باز شد و موهام دورم ریختن و مسیر نگاهم به اون رو مسدود کردن.

دهنم از ضعف ناگهانی باز موند و قبل از اینکه حتی بتونم یه آخ هم بگم، اون روبه‌روم ایستاد و تنها با یه حرکت دستش، باعث شد من دوباره پرت بشم.

از جام کنده شدم و به گوشه‌ی دیگه‌ای از معبد پرتاب شدم.

ناله‌کنان کف دست‌هام رو روی زمین گذاشتم تا با...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب اصیل و خونخوار را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی