اصیل و خونخوار
قسمت: 13
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر ۱۳
سریع گفتم:
- وایستا!
ایستاد. سمتم برگشت و من پرسیدم:
- دوستم...؟
اون نگاه ازم گرفت. حالا دیگه جدی شده بود. سرش رو تکون داد و گفت:
- میفهمی. فعلاً بیا.
و از در بیرون رفت و من هم سریع دنبالش راه افتادم. وارد راهروی عریضی شدم که همه طرفش فقط در داشت و در و همهجا کاملاً سفید و طلایی بود.
راهرو رو طی کردیم و به راهپلهای رسیدیم. چند پلهای رو پایین رفتیم که به یه پاگرد رسیدیم و اون مرد سمت راست رفت و من هم دنبالش.
روی نردههای راهپله، بهطور برجسته طرحهای گل رز رو کار کرده بودن و واقعاً جالب و قشنگ بود. حتی روی پلهها هم طرح رز داشت.
بالاخره بعد از طی کردن اونهمه پله، به سالن بزرگی که تماماً سفید بود و پر از دکورهای مختلف و مجسمههای بزرگ و کلی گل و گلدون بود، رسیدیم.
از پلهی آخری پایین رفتم و به دو طرف انتهای نردهها نگاه کردم که روی مجسمههای بزرگ، به شکل گل رز شکفته کار شده بود.
توی دلم سوتی زدم که همون موقع در بزرگی که داخل سالن بود، بهشدت باز شد و زنی زیبا شتابان داخل اومد. هیجانزده به دوروبرش نگاه کرد و گفت:
- کو؟ کجاست؟ کوشش؟
چشمش به مرد چشم سفید که جلوی من ایستاده بود، افتاد و سمتش دوید و تندتند گفت:
- کجاست؟ کامِرون، اون کجاست؟ کجاست این دختر خوشگل من؟
قبل از اینکه بتونم اسم کامِرون و اون کامِرونی رو که داخل دفتر خاطرات مامانم بود هضم کنم، زنه چشمش به من افتاد. جیغ زد و سمتم دوید و تو یه حرکت من رو تو بغلش کشید و چلوند.
همونطور هم هیجانزده جیغجیغ کرد:
- خدای بزرگ! اینجا رو! عزیز دلم، چقدر عوض شدی!
با چشمهای گرد به مرد چشم سفید یا همون کامِرون که درحال خندیدن بود، زل زده بودم که یهو زنه من رو از خودش جدا کرد و چنان محکم گونهم رو بـ*ـو*سید که شرط میبندم لپم آب رفت.
خشکشده سر جام، با چشمهای گرد به دیوونهبازیهای...
کتابهای تصادفی


