مصداق
قسمت: 10
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر ۱۰
شوکه و عصبانی به سمت تانس بر میگردم که در را اینچنین باز کرده.
دستم را بیشتر سمت دیوار میبرم و زمانی که جعبه را میگیرم، از آن وضعیت بغرنج پایین میایم.
چشم هایم را در حدقه میچرخانم و به تانسی که همچنان غضبناک نگاهم میکند میگویم:
محض رضای خدا، چت شده؟
طبق عادت اش در زمان عصبانیت، نفس نفس میزند و میگوید:
منم میخوام بیام.
بدون توجه به او، کلیدی که در تنها کتاب خانه پنهانش کرده بودم را در می آورم.
_کجا میخوای بیای؟!
کنار من می آید و دامنم را میکشد تا تمام توجه ام را جلب کند:
مامان داره گریه میکنه و میگه تو هم میخوای بری. اگر بری، داداش اتا هم نیست. هیچ کس نیست با من بازی کنه. منم میخوام باهات بیام.
_چه بد. قرار نیست تو رو با خودم ببرم.
جعبه را که روی میز گذاشته بودم، برمیدارم و با کلید قفلش را باز میکنم.
این بار صدایش را بالا میبرد و داد میزند:
منم میخوام بیا-- این همه سکه رو از کجا آوردی؟
منظور از این همه سکه، سکه های درون جعبه بود که زمان زیادی درحال جمع کردنشان بودم.
دو تا از دسته ی سکه های نقره ایی که با نخ بهم...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب مصداق را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی

