فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

مصداق

قسمت: 9

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
چپتر ۹ خب، حالا باید کار میکردم؟؟ خیلی بد میشد اگر زود میمردم، نه؟ بایستی یک تناسخ کلیشه ایی رقم میزدم. دنبال گنج های مخفی، شاهزاده های پناهان شده و دوک های شمالی میرفتم، ولی لعنت به شانس من. در این رمان کوفتی خبری از هیچکدامشان نبود. گفته بودم که، در این رمان همه میمردند. حتی بعد از جنگ هم مصیبت تمام نمیشد. خمیازه ایی میکشم، خودم را روی تخت پرت میکنم. پاهایم از تخت که پایه های بلندی هم داشت اویزان بود. قبلتر اینجا اتاق اتا و من بود، حالا اما اتاقی من تانس، برادر کوچکترم بود. با اینحال وسایل زیادی از او در این اتاق باقی مانده بود که از انها، میشد همین تخت با پایه های بلند عجیب و غریب اش یاد کرد. خمیازه ایی میکشم. خمیازه ام از خستگی نبود، از بی حوصلگی بود. شاید فقط باید میمردم. اگر من میمردم همه چیز تمام میشد، اگر اینبار شانس میاوردم، مر...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب مصداق را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی