مصداق
قسمت: 8
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
خودت ميدوني كه بايد اينكار رو ميكردم.
از نگاه كسي كه من نبود، رفتارم، هميشه بي احساس بـود و سـرد.
امـا من، من با گفتن اين جمله داشتم جلوي خودم را از گريه كردن ميگرفتم.
از جلوي در حركت ميكند و مي رود روي تخت مينشيند، پس از آن بــا دستش به جاي كنارش ميزند تا بروم و كنارش بنشينم و ميگويد : دویست و بيســت و شيش سال. اين جنگ دویست بيست و شيش ساله كـه طـول كشـيده. ( همزمـان كـه سرش را به نشانهي عدم تأييد به چپ و راست تكان ميدهـد ادامـه ميدهـد) اوايل، شايد يه جنگ الكي بود. شايد تا چند سال اخـير كـه دشـمن پيشـروي نكرده بود به اين جنگ به عنوان خاله بازي فكر ميكردن. اما الان، الان ديگه بازي نيست تانا. خودشون ميدونن، ديگه بحث، بحث مرگ و زندگيه.
ناگاه، بـه سـمتم چرخيـد، بـا دسـتهايش شـانههـايم را گـرفت و در چشمهايم زل زد:
... تانا نميگم كار بدي كردي .
ناباور به او نگاه ميكنم كه اشك در چشم هايش حلقه زده بود.
ميدانستم پدر هم مانند مادرم نـاراحت اسـت. ميدانسـتم او هم نگـران است .
امـا توقـع نداشـتم. توقـع نداشـتم انقـدر خـاطراتش، انقـدر خطـراتش سهمگين باشد كه از فكر بودن فرزندش در نبرد، گريهاش بگيرد.
خداي من، قرار بود چه ببينم!
_بهت افتخار ميكنم. اما فكر نبود دخترم، اما نبود تو، نبود بچم، و بودنش توي اون مصیبت
.....بزارید نميگم، نبايد اينكار رو مي كردي. ميدونم چرا خودتـو قربـاني كـردي اون وضعيت، خواب رو از چشمهامون ميگيره. شب ها، هر شب مادرت بايـد براي تو و آتا گريه كنه. براي وضعيتي بچههاش توش سروكله ميزنن.
دستهايش را از روي شانههايم برميدارد و روي چشمهايش ميكشد و بعد از آن با جديت نگاهم ميكند:
ازت ميخوام يه قولي بهم بدي.
نفس شكسته ايي ميكشد و ادامه ميدهد: بهم ...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب مصداق را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی

