فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پیش مرگ

قسمت: 9

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

نزدیک غروب بزرگان خانواده ها به سالنی در زیر زمین راهنمایی شدند، هوای سرد و مرطوب در کنار روشنایی اندکی که با لوستر های شمعی به سختی جلوی پایشان را روشن می کرد ترس را به وجودشان انداخته بود.

وسط سالن طرح عجیبی روی زمین با شیار های کوچک شکل گرفته و در کنارش چندین منقل آتش آن را تزیین می کرد.

دختری با چشمان بی روح و موهای لخت که بدون وجود باد در هوا تاب می خوردند آن جا ایستاده و به هرمان خیره شده بود. دستش را به سمت هرمان گرفت و با اشاره او را به منطقه طلسم فرا خواند.

ناگهان صدای کوبیدن تبل هیاهوی دیگری بر جان تماشاگران افکند، ریچارد در حالی که می لرزید دست رویان را گرفته بود. می خواست حرف بزند اما از شدت لرزش بدنش، توانایی صحبت کردن نداشت.

هرمان نگاهی به دختر تقریبا هم سن خودش انداخت، با این که نمی خواست حرکت کند، بدنش او را به طرف طرح طلسم به پیش می برد.

هر چه نزدیک تر می شد ضربان قلبش بیشتر و ترس درون آن عمیق تر نفوذ می کرد. می خواست فریاد بزند اما بدنش به اختیار شخص دیگری بود.

دختر بار دیگر اشاره ای کرد و با صدایی مهیب فریاد زد: «سریعتر!»

آوای تبل اوج گرفت و در این هنگام چندین نفر همزمان خواندن ورد ها و سرود های ناشناخته و گوش خراش را شروع کردند.

مردی با ردای بلند مشکی انگشتش را برید و با خونش شیار حاشیه طلسم را به حرکت در آورد. ترک ها روی زمین جا به جا می شدند و نقشی دایره ای شکل بوجود می آوردند.

با پا گذاشتن هرمان به حکاکی ها، حاشیه طلسم شروع به درخشیدن کرد. دخترک خنجری را به دست گرفت و فریاد زد: «زانو بزن، پیش مرگ!»

بدن هرمان ناخودآگاه به زمین افتاد، دستش را به سمت بالا برد و سرش را برای تعظیم پایین انداخت. صدای مهیب دوباره شنیده شد:

«خون بریزید ای فرزندان مرگ!»

اشخاصی که ورد می خواندند به سرعت دور حکاکی حلقه زدند و مچ دستانشان را بریدند، خون از کنار شیار ها شروع به غلتیدن کرد. هرمان نفس نفس می زد، مچ دستش در ثانیه بعد بریده شد و خونش به آرامی در مرکز حکاکی جاری شد. درد شدیدی تمام بدنش را فرا گرفت. سوزش به همراه از دست دادن خون برای کودکی به سن او قابل تحمل نبود.

دخترک به طرف اولین منقل رفت، قطعه ای فلزی با حرف A درون منتقل گر می گرفت. لبخ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پیش مرگ را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی