فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تولد دوباره یک سوپراستار

قسمت: 3

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل3 خرگوش کوچولوی سفید

آن شب از ساعت 2 صبح، بای‌لانگ 3تماس، یکی از برادر بزرگش و 2 تا از مادرش دریافت کرد. همه برای این بود که به او بگویند چقدر نزولخوار ترسناک است و اینکه بای‌لی و آن دو نفر تا حد مرگ ترسیده بودند. آن‌ها چندین تماس در شب دریافت کرده و وقتی گوشی را جواب می‌دادند، کسی آن طرف خط صحبت نمی‌کرد و وقتی هم برای خرید بیرون رفته بودند، متوجه شدند کسی تعقیب‌شان می‌کرد. چند شب گذشته آنقدر ترسیده بودند که نمی‌توانستند بخوابند و برای بای‌لانگی که در کارش موفق بود، تنها کاری که باید می‌کرد این بود که به بانک برود و 5 ملیون بگیرد تا به بای‌لی کمک کند و خانواده‌اش را نجات بدهد. همه چیز خیلی ساده بود، نه؟

بای‌لانگ سرش را پائین آورده و به زنگ‌ها گوش کرده بود، نمی‌توانست مانع تکرار صحنه‌های زندگی قبلی خودش بشود.

بای‌لی بارها و بارها پول قرض می‌گرفت و برای پس دادن آن‌ها از بای‌لانگ کمک می‌خواست. در طی این اتفاقات، بای‌لی متوجه شده بود اگر او در دردسر باشد، بای‌لانگ هم با او زجر می‌کشد. پس مهم نبود چه رخ دهد، خواهر کوچک‌ترش همواره به کمک او می‌رفت و او می‌توانست هر کاری دوست دارد انجام بدهد.

این کارها تا 8 سال بعد که بای‌لی تجربه کسب کرد، ادامه پیدا کرده و بالاخره بای‌لی توانسته بود در شهر زادگاهش 2 رستوران زنجیره‌ای افتتاح کرده و نامی برای خودش دست و پا کند. زمانی که شایعه‌های زشت در مورد زندگی خصوصی و افکار رادیکال بای‌لانگ پخش شد، اولین کسی که در وب‌سایت هر دو رستوران نوشت آن‌ها دختر کوچک‌شان را به خوبی تربیت نکرده‌اند، بای‌لی بود و از این بابت از مردم عذرخواهی کرده و گفته بود بای‌لانگ دیگر عضو خانواده آن‌ها نیست و آن‌ها نسبتی با هم ندارند.

این خبر به سرعت توسط پاپاراتزی‌ها پخش شد. همه می‌گفتند با اینکه هیچ مدرکی برای اثبات این حرف وجود ندارد ولی خانواده بای خودشان به آن اعتراف کرده‌اند. بنابراین معلوم بود بای‌لانگ مشکلاتی جدی دارد. به همین ترتیب شایعه‌های کاذب تبدیل به واقعیت شده بودند و برای بای‌لانگی که طی چند سال اخیر از آن دو آدم پیر و بای‌لی مراقبت کرده بود، مثل این بود که چندین بار از پشت خنجر خورده باشد.

هر چند در آن زمان بای‌لانگ برای والدینش احساس گناه می‌کرد، آن پیرزن و پیرمرد در یک شهر کوچک که مردم آن افکار سنتی داشتند بزرگ شده بودند. افکار رادیکال در نظر آن‌ها منزجرکننده و منحرفانه بود. در حقیقت وقتی بای‌لانگ درباره افکارش و انجمن‌هایی که در آن عضویت داشت به والدینش گفته بود، کلماتی که به او گفته بودند، خیلی زشت‌تر از کلماتی بود که دیگران به او گفته بودند. هر چند قلب مردم از گوشت ساخته شده و وقتی بریده می‌شود، درد دارد.

او در تمام زندگی‌اش یک خوب خوب و حرف گوش کن برای والدینش بود. اما تمام چیزی که به ازای آن گرفت، این بود که رهایش کنند. با اینکه به نظرش کارشان منطقی بود، ولی دوست نداشت بار دیگر همان دردها را تجربه کند. خصوصا سوء استفاده‌های بای‌لی. وقتی به این فکر می‌کرد که بای‌لی دوباره می‌خواست برای گرفتن پول از او سوء استفاده کند، دوست داشت خودش را از پنجره بیرون بیاندازد. تلفنی که هنوز در دستش قرار داشت، کمی داغ شده بود. چند ثانیه مکث کرد، تصمیمش را گرفت و شماره‌ای را وارد کرد.

هرچند این شماره همیشه در گوشی‌اش ذخیره بود اما در زندگی قبلی‌اش حتی یکبار داوطلبانه به آن زنگ نزده بود.

(بیب-بیب- بیب) و بعد تلفن وصل شد «بله؟»

آن صدای خش‌دار و کلفت به نظر عصبی می‌آمد. به نظر می‌رسید شخص طرف دیگر زمان کافی برای باز کردن چشم‌ها و نگاه کردن به شماره پیدا نکرده بود.

بای‌لانگ دوباره به ساعت نگاه کرد، ساعت 4 صبح، هنوز هم 22ام آگوست **20 بود.

«منم بای‌لانگ. آقای کیو میشه با هم صحبت کنیم؟»

***

«کاری داری که برای بعدازظهر باید انجامش بدی؟ خواهر لانگ جایی می‌ری؟»

صدای جوان پشت گوشی متعلق به منشی او، شیائو یانگ، یانگ گائوژانگ بود.

او قبلا فکر می‌کرد گائوژانگ یک منشی وفادار است که در موقعیت‌های زیادی کمکش کرده، حتی تا جایی پیش می‌رفت که جزئیات ظرف نهارش را هم برای او توضیح می‌داد و برای تنظم متن سخنرانی‌هایش کمکش می‌کرد. زمانی رسید که بای‌لانگ کاملا به او اعتماد کرد و دیگر در برابرش گارد نداشت. هرچند بعد از ویدئویی که از او درباره رفتن به انجمن منتشر شد، خیلی ناگهانی منشی‌اش شیائویانگ به ارهونگ که در واقع اسمش هونگ‌هونگ بود، تغییر کرد. او بعدها دریافت شیائویانگ علاوه بر اینکه منشی او بود، شغل دیگری هم داشت و آن فروختن اطلاعات زندگی شخصی ستاره‌ها ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب تولد دوباره یک سوپراستار را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی