فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ارباب دوم ما

قسمت: 12

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

ارباب دوم دستم را گرفت و حلقه‌ی شست را کف دستم گذاشت .سبز تیره، هنوز گرمای بدن ارباب دوم را دارد .

آن را در کف دستم گرفتم، جرات حرف زدن نداشتم .

این بار ارباب دوم برگشت و خانه ماند .ارباب دوم خانه‌ی بزرگ دیگری خرید، تقریباً مشابه با خانه‌ی قبلیِ یانگ .و خانم یانگ و بقیه‌ی خانم‌های خانواده هم بازگشتند .

عمارت دوباره شلوغ شده بود .ارباب دوم که قبلاً نامطلوب بود، اکنون مالکِ ملک اربابی بود .علاوه بر خانم یانگ، همه او را با احترام ارباب صدا می کردند.

از آنجایی که تعداد افرادِ خانه زیاد بود، خانه‌دار خدمتکاران بیشتری استخدام کرد .در یک نگاه دیدم که قرار است آنها را به حیاط ارباب دوم بفرستند .

من آن روز برای مدت طولانی‌ای در حیاط نشستم و مات و مبهوت به ماه خیره شدم .با خودم حساب کردم که در حال حاضر چقدر پول دارم .بعد از نیم روز شمارش، نتیجه‌ی خوشایندی بدست آوردم .معلوم شد بعد از این همه سال می‌توانم یک فرد ثروتمند به حساب بیایم .نه، یک میمون پولدار .

در چند روزِ آینده پولم را به ارز کاغذی تبدیل کردم .لوازم جانبی‌ای را که ارباب دوم به من داده بود گرو گذاشتم و آنها را به نقره ‌یشل تبدیل کردم .فقط آن انگشتر سبز یشمی، خیلی قشنگ بود، طاقت نداشتم گرو بذارمش و در کیفم نگهش داشتم .

قرارداد من هنوز با خانم یانگ بود، بنابراین او را پیدا کردم و دلیلم را به او گفتم .پول را به او دادم تا مرا آزاد کند .خانم یانگ به من نگاه کرد و با صدایی آرام گفت:

"دیگه قراردادی وجود نداره .بعد از حادثه، همه چیز نابود شد"

من مات و مبهوت شدم، سپس گفتم:"بنده‌ی حقیرتون حالا رفع زحمت میکنه .خانم یانگ، لطفا مواظب خودتون باشید"

بانو چیزی نگفت...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب ارباب دوم ما را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی