فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ارباب دوم ما

قسمت: 9

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت 9: ارباب دوم موفق شد!

به خاطر آن حادثه ارباب دوم نیم ماه تمام عصبانی بود. بعدها سرش خیلی شلوغ شد و به همین دلیل عصبانیتش را فراموش کرد

.اساساً، اکنون نمی‌توانم ارباب دوم را ببینم. هر روز، او صبح زود می‌رود و دیر برمی‌گردد .گاهی بعد از دو یا سه روز فقط برای خوابیدن برمیگردد .

چهره‌ی اولیه‌ی ارباب دوم کمی تیره شده .اما یک تغییر وجود داشت که به نظر من خوب بود - ارباب دوم قوی شد .

در واقع، بدن ارباب دوم قبلا ضعیف در نظر گرفته نمی شد .اما به دلیل آسیب دیدگی، به نظر می رسید که تمام بدن او کمی ضعیف شده است .بعد از این چند ماه، کمر ارباب دوم پهن‌تر و سینه‌اش کلفت‌تر شد .حتی دو دستش هم کمی سفت تر شدند

.یک بار ارباب دوم دیر برگشت و مرا صدا کرد که با هم غذا بخوریم .گفتم سریع میز را می چینم اما ارباب گفت نیازی نیست، می توانیم مستقیماً در آشپزخانه غذا بخوریم .

ارباب دوم روی چهارپایه کوچک نشست، یک کاسه برنج در دست داشت و با لقمه‌های بزرگ غذا می خورد -و من مات و مبهوت به او نگاه کردم .ارباب کاسه را پایین گذاشت و با حالتی عادی گفت : "چرا بهم نگاه می‌کنی؟" سریع سرم را پایین انداختم .ارباب ادامه داد

:"سرت رو بلند کن"

صدایش پایین بود، اما لحن عصبانی‌ای نداشد .ارباب دوباره پرسید:"چرا مدام بهم نگاه می کنی؟"

وقتی دهانم را باز کردم احساس کردم کسی دارد مغزم را میکِشَد :

"بنده‌ی حقیرتون داشت . . .به تغییرات ارباب دوم نگاه می‌کرد"

"ها؟"

ارباب دوم سیر شده بود و تمام رفتارش تنبل به نظر می‌رسید .به من نگاه کرد و پرسید: "چه تغییری؟"

گفتم :" نسبت به قبل تغییر کردید"

ارباب دوم گیج شده بود، دستش را به آرامی روی پایش گذاشت و با صدای آهسته‌ای گفت:: "در واقع، همه چیز تغییر کرده"

می‌دانست...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب ارباب دوم ما را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی