فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ارباب دوم ما

قسمت: 4

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
قسمت چهارم حالا که خانواده یانگ به هم ریخته بود، نمی‌توانستیم یک دکتر خوب بیاوریم. دکتری ساده برای ارباب آمد. برای رسیدن به جراحات، ارباب دوم هیچ پوششی برای نیمه پایین بدنش نداشت. آن مرد به ارباب اول گفت که زندگی‌ارباب دوم برگشته و باید از او مراقبت ویژه‌ای کند. پس از مرخص شدن دکتر، ارباب اول به خانه برگشت تا خبر را به ارباب دوم بگوید، اما ارباب دوم کاملاً آن را نادیده گرفت. پس از چند روز، قبل از اینکه ارباب اول بتواند ارباب دوم را به صحبت وا دارد، مجبور شد برای انجام کاری بیرون از شهر برود .قبل از رفتن به من گفت که مراقب ارباب دوم باشم، و اینکه او دو ماه دیگر برمی‌گردد. ارباب اول، یوان شنگ را با خود برد و فقط من و ارباب دوم باقی ماندیم. اوه، و ننه جان فنگ! اما ننه فنگ تمام روز صحبت نمی کرد، بنابراین تقریباً او را فراموش کردم. فرمان ارباب اول را قبول کرده بودم - در واقع حتی اگر او به من دستور نداده بود، همچنان از ارباب دوم مراقبت می‌کردم. چه کسی از من خواسته بود بمانم؟ روزهای قبل، یوان شنگ از ارباب دوم مراقبت کرده بود. روز اول که وارد اتاق شدم، بوی پوسیدگی کل اتاق را گرفته بود. پنجره‌ها را باز کردم و به ارباب دوم که روی تخت دراز کشیده بود توضیح دادم: "برای اینکه باد وارد بشه" اما البته که ارباب دوم مرا نادیده گرفت. سپس غذای ارباب را دادم. او مثل یک انسان مصنوعی بود که دهانش را باز و بسته می کرد و نمی‌دانست چشمانش به کجا باید نگاه کنند .تا اینکه شب که داروها را در اتاق آوردم به ارباب گفتم: "ارباب، حالا کمکتون می کنم دَواتون رو عوض کنید" بالاخره واکنشی نشان داد. چشمان ارباب شروع به حرکت کرد و به سمت من چرخید. رفتم جلو و می‌خواستم پتویش را جابجا کنم، اما قبل از اینکه بتوانم حرک...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب ارباب دوم ما را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی