ارباب دوم ما
قسمت: 3
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت سوم
از خانه نرفتم ،خودم هم نمی دانستم چرا نرفتم. شاید به خاطر اشکهای خانم یانگ وقتی در مورد ارباب دوم پرسیدم بود.
کمی که گذشت، همه رفتند - نه تنها خدمتکاران، بلکه اعضای زن خانواده نیز به خانههای مادری خود بازگشتند.
خانم یانگ چند دوشیزه را برداشت و رفت قبل از رفتن به من گفت، "لطفا مراقب اینجا باش کمی که بگذره ارباب دوم برمی گرده"
اما ارباب اول نرفت او گفت که خانواده یانگایی که ارباب ارشد به جا گذاشته نمیتواند اینگونه فرو بریزد.
او به همسرش گفت که فعلا نزد خانوادهاش بازگردد و اینکه بعدا به دنبالش خواهد آمد. من شخصاً فکر میکردم این را فقط برای دلداری همسرش گفت.
از خدمتکاران فقط سه نفر باقی ماندند - من، ننه جان فنگ و خدمتکار ارباب اول حتی همسر ارباب اول هم رفته بود.
خدمتکار ارباب اول، یوان شنگ نام داشت. یک روز که مشغول انجام کارهای خانه بودیم از من پرسید :چرا ماندم؟ و من جوابی ندادم.
از او پرسیدم چرا مانده، او گفت که مدیون ارباب اول است و نمی تواند ناسپاس باشد. سپس از من پرسید که آیا میمانده ام چون به ارباب دوم مدیون هستم؟ آن موقع فقط خندیدم نه اینکه بگویم قدرداناش هستم اما ارباب دوم، اگر بحث انتقام جوییایی نبود، نسبت به من خیلی خوب بود. اما این را نگفتم، زیرا اگر میگفتم باید برای توضیح دادن دلیلم انرژی صرف میکرد، پس گفتم" بله، ارباب دوم لطف بزرگی به من کرده و نمیتونم ناسپاس باشم"
یوان شنگ بعد از شنیدن این حرف من را کنار کشید و با صدایی آرام گفت:
"تو هم یه خدمتکار وفاداری از حالا، تو از ارباب دوم مراقبت میکنی"
مکث کردم، این کلمات را نمیشد راحت بیان کرد، پس پرسیدم:"چرا؟"
حالت چهره ی یوان شنگ خوب نبود، اما جواب داد:
"گروه سفر به مشکل برخورده بودن،...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب ارباب دوم ما را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.