ارباب دوم ما
قسمت: 5
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 5: ارباب دوم مورد آزار و اذیت قرار می گیرد
از آن روز به بعد، راه استفاده از دارو و تغذیهی ارباب دوم را پیدا کردم .باید جشن بگیرم .
مدتی که گذشت، ارباب دوم از سرزنش من دست کشید و طوری رفتار کرد که انگار وجود ندارم .هر روز در همان حالت دراز میکشید و با چشمان باز به سقف خیره میشد .
او روی تخت می خورد، می نوشید و ادرار میکرد .وقتی صحبت از خوردن، آشامیدن و ادرار کردن شد، من برای دو مورد اول و ارباب دومنه اما برای مورد آخر زجر میکشیدم .
از آنجایی که او نمیتوانست از تخت پایین بیاید، مجبور می شدم هر چند وقت یک بار وارد اتاق بشوم و به او خدمت کنم .
برای ادرار کردن، ارباب دوم وانمود میکرد یک ماهی مرده است .من فقط باید گلدان ادرار را در زاویه درست نگه داشتم .اما مدفوع کردن مثل گرفتن جانش بود.
مجبور میشدم او را بلند کنم تا بنشیند .با اینکه گفتم نشستن، اما بیشتر شبیه باسن و بعد گذاشتن لگن زیر آن بود .از آنجایی که پای راست ارباب دوم به طور کامل برداشته شده بود، کوچک ترین حرکت باسن زخم، را لمس می کرد .
اما برای مدفوع کردن، نمیتوانید از اعمال فشار اجتناب کنید و وقتی مقداری نیرو وارد کنید، هر دو طرف درد خواهند داشت .هر بار که بدن ارباب دوم حرکت میکرد، هنگ هنگ آه آه دو دو سو سو سو (صداهای درد و تلاشش)بود .
لعنت، ادرار کردن، عرق سرد و اشک - فضای خانه تا حدی که میشد وحشتناک بود .اما روزها به همین منوال گذشت .بعد از یک ماه، زخمهای ارباب دوم بهتر شد.
ارباب اول و یوان شنگ هنوز برنگشته بودند، اما خانواده تقریباً از بین رفته بود .در حیاط، چمباتمه زده بودم و فکر میکردم اگر پولی به دست نیاوریم، حدوداً چهار تا پنج روز دیگر ارباب دوم حتی نمیتواند آب فرنی بخورد. بنابراین تصمیم گرفتم چیزهایی را برای فروش بسازم .
چه بفروشم؟
بعد از کمی فکر، تصمیم گرفتم چند کاردستی درست کنم. فقط به ظاهر میمون من نگاه نکنید، من در واقع یک جفت دست زیرک دارم .
همان روز، بعد از اینکه از ارباب دوم مراقبت کردم، برای چ...