معشوق ارواح
قسمت: 22
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
- بانو... حالتون خوبه؟
- خوبم. فقط به خاطر هیجان زیاد، ضعف کردم.
به آرامی بازویش را از دست شمن خارج کرد و صاف ایستاد. لایسن سمت آتابین چرخید و دستور داد:
- فورا برو و مقداری غذا بیار. نون گرم هم بیار.
ماهیگیر سریع چرخید و از کلبه خارج شد. شمن دوباره سمن نارلان چرخید و گفت:
- باید تو کلبه پدر و مادرتون میموندین اما حالا که به اینجا اومدین، تا حاضر شدن سایبانها و ندیمههاتون، بهتره همینجا بمونین.
آهی عمیق کشید و ادامه داد:
- ارواح، امسال خیلی سریع انتخاب کردن. معمولا هم بهم خبر میدادن که قصد دارن عروس رو انتخاب کنن و فرصت داشتم ندیمهها رو انتخاب کنم و بگم سایبانها رو نصب کنن. حتی بعضی اوقات وسط روز، تو شلوغی انتخابشون رو اعلام میکردن. اما امسال...
دوباره آهی کشید و رو به نارلان گفت:
- البته شما نباید نگران باشین بانو. بهتون اطمینان میدم تا عصر همه چیز رو به نحو احسنت آماده کنم.
دختر سری به تایید تکان داد و منتظر ادامه حرف شمن ماند.
- شما میتونین تا اون موقع همینجا بمونین. عصر همراه مردم برای همراهیتون به اقامتگاه عروس میام.
- پس منتظرتون میمونم.
فالیاث قبل از اینکه به دنبال شمن، از کلبه خارج شود، گفت:
- به مادلا میگم با زنها براتون ناهار بیاره. لطفا برای فرزندمون هم دعای خیر کنین.
- بسیار خوب.
وقتی دو مرد از کلبه خارج شدند، نارلان روی تخت سقوط کرد و نالید:
- من نمیتونم این رو برا ده روز دیگه تحمل کنم. من میخوام آزاد باشم.
سرینام پشتش را نوازش کرد و با لحنی پر حسرت گفت:
- بهتره بهش عادت کنی. این ده روز تمرینن برا وقتی که همسر ارواح میشی. فکر نکنم اونجا بذارن هر کاری دوست داری بکنی.
- از همینش متنفرم. من رو چه به دستور دادن و به خدمت گرفتن بقیه.
تلخ خندید و به در نگاه کرد که دوباره باز شد و آتابین با ظرف غذا وارد شد.
- غذا رو از خونه شما گرف...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب معشوق ارواح را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی
