فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

معشوق ارواح

قسمت: 20

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
از زمان ورودش به کلبه، در تلاش بود تا به زنی که نیبیل به او ترجیح داده بود و فرزند درون رحمش نگاه نکند. اما با این حرف روح باد ناخواسته به سرینام و‌ بعد شکم برجسته‌اش نگاه کرد. اخم‌هایش بیش‌تر در هم فرو رفتند و غرید: - چکار کردی نیبیل؟ چرا انرژی ارواح این بچه این‌قدر قویه؟ - من کاری نکردم. فقط می‌تونم انرژیش رو نزدیک مادرش حبس کنم. در حالی که با هم بحث می‌کردند، کارها و حرف‌های آن دو را هم زیر نظر گرفته بودند. دختر غذا را در ظرف مناسبی کشید و درون سینی برای سرینام آورد. کنار او روی تخت نشست و منتظر ماند تا زن غذایش را بخورد. - کاش می‌ذاشتین خودم غذا بپزم یا کاری بکنم. این‌جوری خیلی تنبل میشم و بعد زایمان نمی‌تونم به کارام برسم. نارلان دست روی شکم سرینام گذاشت. با حس حرکت بچه، لبخندی روی لبانش نشست و جواب داد: - فعلا این وروجک کل انرژیت رو می‌گیره. وقتی هم به دنیا اومد، باز هم خودم میام کمکت می‌کنم. پس نگران تنبل شدنت نباش. خودم دوباره زرنگت می‌کنم. ناگهان با گذر فکری از ذهنش، صورتش تیره شد اما خیلی زود دوباره چهره‌اش عادی شد و لبخند زد. - کی به دنیا میاد؟ دوست دارم بدونم بچه‌ای که نمی‌ذاره از جات تکون بخوری چه شکلیه. سپس مشتاقانه به چشمان سرینام خیره شد تا جواب او را بشنود. زن از دیدن شوق او خندید و آرام گفت: - نزدیکه. قابله بهم گفته بعد جشن ارواح به دنیا میاد. همین که این را گفت جلوی دهانش را گرفت و عذرخواهانه به نارلان نگاه کرد. گرد غم بر چهره دختر نشست و به دستش خیره شد. آرام لب زد: - عیب نداره.‌ خودم خواستم بدونم. دستش را بالا برد و چشمانش را پاک کرد. سرش را بلند کرد و خندید. - پس بلافاصله بعد جشن، مستقیم میام پیشت تا خودم بچه‌ت رو بذارم بغ...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب معشوق ارواح را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی