فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

معشوق ارواح

قسمت: 8

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

آیسین لب باز کرد تا حرف بزند اما با حرکت دست فالیاث دهانش را بست. او به پوست کنار دیوار اشاره و تعارف کرد.

- اول بشین و صبر کن تا خودم رو مرتب کنم.

سپس سریع به درون اتاق رفت و در را محکم به هم کوبید. شمن، به ناچار روی فرش نشست و به دیوار رو‌ به رو خیره شد. سعی کرد ذهنش را مرتب و برای بیان خواسته‌اش، کلمات مناسب را پیدا کند. کمی بعد رئیس از اتاق خارج شد. لباسش مرتب و موهایش شانه شده بودند. کنار آیسین نشست و گفت:

- حالا بگو چی شده.

شمن نفس عمیقی کشید و جواب داد:

- می‌خوام شخص ثابتی بهم خدمت کنه.

فالیاث ابتدا مدت طولانی به دوست دوران جوانی و میانسالیش خیره شد. سپس با صدای بلند خندید. وقتی خنده‌اش تمام شد، به پشت شمن کوبید.

- این‌که ناراحتی نداره، همین امروز یه نفر رو انتخاب کن. منم به مردم میگم.

شمن دستانش را به هم قلاب کرد و زمزمه کرد:

- مشکل من کسیه که از قبل انتخاب کردم.

فالیاث یکی از ابروهایش را بالا برد و با شک پرسید:

- کی؟

- سایوان، ماهی‌گیر قبیله.

نفس در سینه رئیس قبیله حبس و چشمانش گرد شدند. به زحمت لب زد:

- امکان نداره...

شمن سرش را بلند کرد و خیره در چشمان فالیاث جواب داد:

- جز اون کسی رو قبول نمی‌کنم.

رئیس بلند شد و شروع به قدم زدن کرد. با صدای بلندی شمن را توبیخ کرد.

- می‌فهمی چی می‌گی آیسین؟

مطمئن جواب داد:

- می‌فهمم.

عصبانی‌تر گفت:

- استادت اون رو برکت قبیله خونده، برای همین بقیه ازش کمک می‌خوان. می‌خوان با حضورش محصولشون پر بارتر و کارشون بهتر بشه.

شمن بلند شد و شانه‌های رئیس قبیله را گرفت.

- همه رو می‌دونم! بهتر از هر کسی می‌دونم. برا همین ازت کمک می‌خوام.

فالیاث یقه آیسین را گرفت و غرید:

- مردم قبول نمی‌کنن. نمی‌ذارن کسی که برکت ارواح رو داره، برا خودت برداری.

دستانش ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب معشوق ارواح را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی