فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

معشوق ارواح

قسمت: 3

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

دست پیش برد و طره‌ی موی دختر را پشت گوشش فرستاد و ادامه داد:

- اومدم فراریت بدم. نمی‌ذارم قربانیت کنن.

کیتان سرش را به مخالفت تکان داد و گفت:

- پیدامون می‌کنن. به جرم دزدیدن عروس ارواح مجازاتت می‌کنن.

- مهم نیست. همین‌ که تو زنده بمونی برام کافیه.

اشک از چشمان کیتان سرازیر شد و گفت:

- هر دومون خوب می‌دونیم که زنده نمی‌مونم. این وسط فقط تو بی‌دلیل به سختی مجازات می‌شی. حتی ممکنه کشته بشی!

راهارد اشک‌های کیتان را پاک کرد و پرسید:

- اگه من بمیرم، تو می‌تونی راحت زندگی کنی؟

دختر به نفی سر تکان داد. پسر ادامه داد:

- پس چطور انتظار داری بعد تو زندگی کنم؟ بهتره همراه تو بمیرم.

دست کیتان بر لبان راهارد نشست و ساکتش کرد. پیشانی بر پیشانی هم چسباندند و نفس‌هایشان را با هم هماهنگ کردند. وجودشان مملو از آرامش و ذهنشان آرام شد. بعد از مدتی، راهارد سرش را جدا کرد و جدی و سرد گفت:

- ارواح، عروس باکره می‌خوان. اگه تصاحبت کنم دیگه مورد قبول نیستی.

گونه‌های کیتان از شرم، گرم شدند. اگر چراغی روشن یا روز بود، سرخی گونه‌هایش مشخص بود. از فکر یکی شدن با کسی که قرار بود مرد آینده‌اش باشد، سرشار از لذت شد و قلبش دوباره به تلاطم افتاد.

راهارد رضایت کیتان را حس کرد. بلند شد و دستان او را هم گرفت و بلندش کرد. به سمت شکاف راه افتاد و سرخوش زمزمه کرد:

- می‌ریم سمت دیگه جزیره. یه جایی که کمتر کسی میره و با هم یکی می‌شیم. اون‌وقت اگه پیدامون هم بکنن، دیگه دیره.

به شکاف رسیدند و باد شبانگاهی به صورت کیتان وزید. سرمای باد، گرمای تن دختر را فرو نشاند و او را هوشیار کرد. ایستاد و دست ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب معشوق ارواح را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی