معشوق ارواح
قسمت: 2
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
خم شد، لباس را برداشت و روی شانههای کیتان انداخت. پرسید:
- چرا نگفتی نشان عروس ارواح رو داری؟
- ن... نمی... نمیخوام... بمیرم.
آیسین با ملایمت توضیح داد:
- کی گفته قراره بمیری؟ قراره به ارواح ملحق بشی و با اونها پرستیده بشی.
کیتان سرش را بلند کرد و با چشمانی براق به شمن خیره شد. قاطعانه گفت:
- نمیخوام. میخوام با نامزدم ازدواج کنم.
شمن دستش را در هوا تکان داد:
- اون رو فراموش کن. از لحظهای که این نشان رو گرفتی، همسر ارواح شدی.
کیتان التماس کرد:
- ولی من نامزدم رو دوست دارم.
آیسین فریاد زد:
- وقتی به ارواح ملحق بشی، دیگه مهم نیست.
سپس مچ دختر را گرفت و آرامتر گفت:
- حالا همراه من بیا تا به محل سکونت عروس ببرمت. امیدوارم ارواح ما رو به خاطر این سکوت مسخرهت مجازات نکنن.
کیتان با صورتی پر اشک، به ناچار همراه شمن از کلبه خارج شد. بقیه دختران خیلی سریع به همه گفتند که عروس، انتخاب شده و سکوت کرده بود. مردم جلو کلبه جمع شدند و با خارج شدنشان، بر سرشان گل ریختند و هلهله کردند. کسی پرسید:
- شمن، نشان روی موها یا پیشونیش نیست، اشکالی نداره؟
شمن با خوشحالی گفت:
- خیالتون راحت. از استادم شنیدم که عروسی که نشان رو در جایی غیراز مو یا پیشونیش بگیره، برکت بیشتری برای قبیله همراه داره.
مردم با شنیدن این حرف باز هلهله کردند. آیسین، کیتان را از میان جمعیت حرکت داده و بقیه برای گرفتن تبرک، سعی در لمس او داشتند.
شمن و عروس به سمت دیگر جزیره رفتند. در آن قسمت دو سایبان وجود داشت. سایبان کوچکتر فرش شده بود و تخت مجلل و راحتی درونش قرار داشت. روی میز کوچک کنار تخت، تنگی لبری...
کتابهای تصادفی
