صاعقه تنها راه است
قسمت: 125
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 125 – صحبت کردن درباره گذشته
درحالیکه همه منتظر پاسخ رئیس گیلد بودند، سالن در سکوت فرو رفت. رئیس گیلد، توپهای فولادی را که در دستش بود کمی حرکت داد و دیگر سعی نکرد آنها را خرد کند. درحالیکه به گراویس نگاه میکرد، بهنظر میرسید که عمیقاً در فکر فرو رفته است.
رئیس گیلد با لحنی تند گفت: «اگر از کاری که کردی پشیمونی، چرا برای مجازاتت نیومدی؟ چرا به کشتار شاگردای من ادامه دادی؟» گراویس تزلزل نکرد: «میدونم که کشتن من عادلانه و منصفانهست. من گورن رو کشتم و فقط با مرگم میتونم عدالت رو اجرا کنم، ولی این بهترین کاره؟ من به قدرت خودم اعتماد دارم و میدونم که وقتی به قدرت کافی برسم میتونم برای مرگ هر یک از اعضای فرقه صاعقه جبران کنم. اگه الان بمیرم، چطوری میتونم بدهیهام رو جبران کنم؟ مرگ گورن نه تنها غمانگیز، بلکه بیفایده هم میشه. اگه بتونم برای گیلد صاعقه جبران کنم، حداقل مرگ اون معنا پیدا میکنه.»
بزرگان و رئیس گیلد، به گراویس گوش دادند و به فکر فرو رفتند. آیا کشتن گراویس عادلانه بود؟ بله، بدیهی است که او به خاطر کشتن رئیس گیلد خود، مستحق مجازات بود. اگر گراویس به خاطر گناهانش اعدام میشد برای همه عادلانه خواهد بود. بااینحال، آنچه گراویس گفت نیز درست خواهد بود. گیلد، عادلانه عمل میکرد، اما هر دو مرگ، بیمعنی از آب در میآمد.
بعد از چند ثانیه رئیس گیلد گفت: «تو مثل یه قما&رباز رفتار میکنی. تو از قبل پول زیادی از دست دادی، و بااینحال به ش&رطبندی ادامه میدی تا امیدوار باشی که تمام ضررهات رو جبران میکنی. نمیبینی که راه تو به چیزی جز ویرانی و درد منتهی نمیشه؟»
گراویس آهی کشید اما سرسخت ماند. او با چشمانی درخشان گفت: «متوجهام که مثل یه قم&ارباز رفتار میکنم، ولی یه فرق بزرگی بین من و قم&اربازی که تلاش میکنه پولش رو پس بگیره وجود داره.»
رئیس گیلد درحالیکه به تختش تکیه میداد پرسید: «و اون چیه؟»
گراویس با چشمانی درخشان گفت: «یه قما&رباز کنترل حداقلی بر نتیجه ش&رطبندیش داره درحالیکه من بر قدرتم و کاری که باهاش انجام میدم کنترل کامل دارم. من دلایل زیادی برای قوی شدن دارم و همه اونا منو به جلو سوق میدن. برای من غیرممکنه که در راه رسیدن به قدرت شکست بخورم چون این کار به انتظارات گورن و انتظارات افراد بیشتری خیانت میکنه. من نمیتونم شکست بخورم!»
رئیس گیلد، یک خنده بیحوصله زد و گفت: «چقدر بزرگ و مغرور. من فقط با یه انگشت میتونم تو رو له کنم و افراد قدرتمندتری از من، تو این دنیا وجود دارن. چطور میتونی از کنترل سرنوشتت صحبت کنی درحالیکه افراد زیادی میتونن تو رو نابود کنن؟»
گراویس دلسرد نشد و توضیح داد: «من به قدرتم اعتماد دارم و برای قوی شدن نیاز...
کتابهای تصادفی
