فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

صاعقه تنها راه است

قسمت: 124

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت 124 – بخش او از داستان

گراویس درحالی‌که همه افراد، با چشمانی جدی او را تماشا می‌کردند، به سالن نگاه کرد. گراویس مطمئن نبود، اما احساس می‌کرد مردم داخل اتاق، به‌طرز عجیبی به او نگاه می‌کنند. به‌نظر می‌آمد همه آن‌ها از او متنفر بودند که البته او انتظارش را داشت، اما گراویس احساس می‌کرد که چیزی با حالت آن‌ها درست نیست.

مرد میان‌سالی که بر تخت مرکزی نشسته بود با صدای عمیقی که در سالن پیچید گفت: «مدارک مأموریت رو بهم نشون بده.»

گراویس پرونده‌های درخشان را بیرون آورد و نگه داشت. مدت کوتاهی پس از این‌که گراویس پرونده‌ها را بیرون آورد، آن‌ها شروع به شناور شدن به‌سمت مرد کردند و او به آن‌ها نگاه کرد.

بعد از چند ثانیه، مرد ابروهایش را درهم کشید، اما می‌دانست که کاری از دستش بر نمی‌آید. این یک سند رسمی از مدیر شعبه فرقه آسمان جنوب شرقی بود. او مدیر شعبه را می‌شناخت و متوجه شد که این پروند‌ها مستقیماً از طرف او می‌آمدند.

پرونده‌ها به‌سمت پیرمردی که روی تختی معمولی نشسته بود، شناور شد. رئیس گیلد صاعقه گفت: «بیارشون این‌جا.»

پیرمرد، کمی تعظیم کرد و سالن را ترک کرد. فرقه صاعقه نمی‌توانست با فرقه آسمان بجنگد، بنابراین گیلد صاعقه کوچک‌تر، حتی نمی‌توانست امیدوار باشد که چیزی را تغییر دهد.

آن‌ها حتی نیازی به فکر کردن درباره‌ی فرقه مرکزی آسمان نداشتند. آیون یکی از دو قوی‌ترین افراد در قاره میانی بود، دیگری مدیر شعبه فرقه آسمان شمال غربی بود. آیون می‌توانست این گیلد صاعقه را به تنهایی از بین ببرد.

همه، چند دقیقه در سکوت منتظر ماندند. گیلد صاعقه عظیم بود، و احتمالاً کمی زمان می‌برد تا ریش‌سفید، برگردد. گراویس قصد داشت چند چیز بگوید، اما تصمیم گرفت تا پایان امور رسمی، صبر کند. از سویی دیگر، ریش‌سفیدان نمی‌خواستند درحالی‌که دشمن در سالن آن‌ها بود، درباره امور رسمی صحبت کنند. هیچ‌کس صحبت نمی‌کرد و می‌شد با چاقو، تنش غلیظ شناور در هوا را برید.

آن‌ها 1ساعت تمام در این سکوت، منتظر ماندند. بعد از اتمام 1ساعت، درها باز و 5نفر وارد سالن شدند. یکی از آن‌ها همان ریش‌سفید قبلی بود، درحالی‌که 3نفر دیگر، شاگردانی بودند که گراویس قبلاً در شهرک زمین و درخت ملاقات کرده بود.

با قضاوت بر اساس حالت چهره‌‌هایشان، احتمالاً قبلاً به آن‌ها گفته شده بود که چه اتفاقی خواهد افتاد. گراویس حدس زد این‌که 1ساعت تمام طول کشید تا آن‌ها به این‌جا برسند به این خاطر بود تا بتوانند به امور خود سر و سامان دهند. وقتی 4شاگرد، گراویس را دیدند، حالت آن‌ها به نفرت تبدیل شد. درحالی‌که چهار شاگرد، به گراویس نگاه می‌کردند، ریش‌سفید به‌سمت تخت خود برگشت.

گراویس با چشمانی ریز ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب صاعقه تنها راه است را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی