صاعقه تنها راه است
قسمت: 89
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 89 – خلقوخوی صاعقه
گورن پرسید:«کی؟»
او میخواست بداند چه کسی به گراویس حمله کرده است. افراد زیادی نبودند که بتوانند او را مجروح کنند. این فقط میتوانست کار یکی از روئسای یک گیلد عنصری دیگر باشد یا…
گراویس با نفرت غرید :«جِیمی!»
گورن آهی کشید. پس کار جِیمی بود. گورن تقریباً نمیتوانست آن را باور کند. جيمي هميشه آدم صريح و خوبي بود و از گیلد صميمانه حمايت میكرد. بااینحال، گورن نمیتوانست در این مورد به گراویس شک کند. گورن میدانست که گراویس آنقدر عصبانی است که به فریبکاری اهمیت نمیدهد.
گورن با جدیت پرسید :«مطمئنی جِیمی بود؟»
چشمان گراویس با آتش خشم بیشتر ریز شد و با پرخاشگری پرسید :«میخوای ازش محافظت کنی؟»
گورن دستهایش را با حالتی تدافعی بلند کرد و گفت: «نه. هر کسی که بهت حمله کرده مجازات میشه! من کاملا ازت حمایت میکنم تا انتقامتو بگیری. اما همینطور باید بدونم که مطمئنی اون شخص جِیمی بوده؟»
گراویس با یادآوری چهره جیمی و آنچه گفته بود، تقریباً کنترل خشم خود را از دست داد و با دعوا گفت: «کاملاً مطمئنم.»
گورن آهی کشید تا کمی استرس را از بین ببرد. او میدانست که ادامه گفتگو خوشایند نخواهد بود سپس با دقت گفت: «خیلهخب، اما یه مشکلی هست.»
چشمان گراویس حتی بیشتر ریز شد.
گورن با دقت توضیح داد :«جِیمی و برادرش فرانک هر دو همون روزی که تو ناپدید شدی، ناپدید شدن.»
گراویس خشمگینانه نفس کشید و بلند شد: «واقعاً داری ازش محافظت میکنی؟»
هاله-اراده او بهطور کامل آزاد شده بود و او آن را به کوچکترین ناحیه ممکن فشرده کرد. نفس گورن قطع شد و دیگر نمیتوانست حرکت کند. احساس میکرد اگر یک قدم حرکت کند میمیرد.
هاله-اراده گراویس با این حادثه شدیدتر شده بود و او داشت آن را کاملاً فشرده میکرد. از همه مهمتر، او به قلمرو جمعآوری انرژی نفوذ کرده بود. تفاوت هاله-اراده قبلی او و این هاله جدید مانند تفاوت بهشت و زمین بود.
گراویس با تندی به گورن خیره شد. پس از چند ثانیه، گورن توانست مقداری از هوشیاری خود را بهدست آورد. سپس فریاد زد :«من تو رو از حوضچه بیرون آوردم. من با حمایت ازت کل برج صاعقه رو به خطر انداختم. من همهچیزو بهت دادم! وقتی میگم نمیدونم کجاست بهم شک نکن!»
گراویس با شنیدن جمله "من همهچیزو بهت دادم!" از کوره در رفت. جِیمی هم همین جمله را به گراویس گفته بود و گراویس تقریباً دیگر نمیتوانست خودش را کنترل کند. بااینحال، وقتی گورن این کلمات را گفت، احساس کاملاً متفاوتی با ز...
کتابهای تصادفی

