صاعقه تنها راه است
قسمت: 53
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 53 – طمع
همه شرکتکنندگان بهبالا نگاه کردند. همه هفتنفر از گیلدهایعنصری را دیدند و آگاهترها میدانستند که آن هفتنفر، روئسای گیلدها هستند. این هفتنفر قدرتمندترین افراد گیلدهایعنصری و همه آنها در مرحله جمعآوری انرژی بودند.
گراویس نیز برخاست، اما قبل از اینکه بتواند روی روئسای گیلدها تمرکز کند، متوجه چیز دیگری شد.
در کنارههای میدان، گراویس میتوانست سر چند نفر را ببیند که از لبهی میدان نگاه میکردند تا ببینند چه خبر است. آنها با دستان خود کناره میدان را گرفته و خود را آنجا نگه داشته بودند تا تماشا کنند.
مردم پشت سرشان که فضایی برای چنگزدن به لبه میدان نداشتند، مدام میپریدند تا نگاه کنند. آنها شبیه سگهایی به نظر میرسند که بیشازحد به علفهای بلند رفته و از روی آن پریدهاند تا ببینند به کجا میروند.
گراویس فکر کرد که این واقعاً عجیب بهنظر میرسد: «یعنی یه ذره شرم تو وجود این آدما نیست؟»
گراویس نیز برای مدت کوتاهی سر جروس را دیده بود.
ناگهان، مردی که توانسته بود کناره میدان را بگیرد، پایین کشیده شد و گراویس صدای درگیری را شنید.
کمی بعد، سر جروس جایگزین سر مرد در لبه میدان شد. جروس بهسادگی به گراویس چشمکی زد.
گراویس کمی لبخند زد و از اقدامات تماشاگر احساس خجالت کرد. سپس سرش را تکان داد تا افکارش را پاک کند و به روئسای گیلدها نگاه کرد.
پیرمردی با رداهای آبی مایل به سیاه فریاد زد: «خیلهخب، همه در یه طرف میدان جمع شن!»
وقتی همه در یک طرف میدان جمع شدند، زن جوان با ردای آبی تیره یک گوی کریستالی بیرون آورد. گوی کریستالی، خاکستری و بیروح بهنظر میرسید. او بهسمت وسط میدان رفت و سپس به جوانان اشاره کرد که بیایند. او با مهربانی درخواست کرد: «لطفا یکییکی از کنار این گوی کریستالی رد شین.»
خیلی از جوانان نمیدانستند موضوع از چه قرار است، اما یکی از آنها جلو رفت و وقتی از کنار...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب صاعقه تنها راه است را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی
