صاعقه تنها راه است
قسمت: 42
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 42 – افزایش قدرت
گراویس به دنبال راهزنان به دویدن ادامه داد. در طول راه، راهزنان بسیاری راهزنان دیگر را با خود کشاندند. در ابتدا راهزنان جدید، حرف راهزنان قدیمی را باور نکرده و به گراویس هجوم میآوردند. بااینحال، پس از شکستن سلاحهایشان، بلافاصله به کاروان موقت راهزنان میپیوستند.
اکنون، هر راهزنی که کاروان را میدید بی درنگ به آنها میپیوست و فرار میکرد. گراویس درحالیکه شاهد بزرگشدن کاروان راهزنان بود، لبخند زد. تعقیب آن راهزنان بسیار سرگرمکننده بود.
ناگهان لرزه سردی از ستونفقراتش جاری شد. او تقریباً گول حقه بهشت را خورده بود. او شروعبه لذتبردن از احساس برتری کرده بود. اگر او متوجه نیت بهشت نمیشد، ارادهاش ضعیفتر میشد. گراویس متوجه شد که نمیتواند آرام شود. بهشت حیلهگیر بود و از هر نوع نقشهای برای جلوگیری از رشد او استفاده میکرد.
گراویس دندانهایش را روی هم فشار داد: «حتی این یه ذره سرگرمی بیگناهانه هم توسط بهشت میتونه خراب شه.»
او درحالیکه به دویدن ادامه میداد با خودش زمزمه کرد: «تو واقعاً بهم اجازه نمیدی هیچ نوع خوشحالیای داشته باشم.»
یکی از راهزنان خطاب به دیگران فریاد زد: « ما واسهچی داریم میدویم؟ ما الان بیشتر از 20نفریم! با این تعداد، ما حتی میتونیم از پس یه جونور شیطانی ردهپایین هم بر بیایم!»
یکی از اولین راهزنان کاروان که شلوارش را خراب کرده بود فریاد زد: «داری شوخی میکنی؟ حمله تمام قدرتم با نیزه، پوست اون جونور رو خراش هم نداد! اگه حتی نتونیم دفاعش رو بشکنیم، پس چطوری قراره بکشیمش؟»
گراویس به رده "جونور" تنزل داده شده بود.
همان راهزنی که پیشنهاد حمله را داده بود گفت: «باید یه کاری باشه که بتونیم انجام بدیم! مطمئن نیستم بتونم بیشتر از این تحمل کنم!»
اولین راهزن فریاد زد: «انقدر ناله نکن. من خیلی بیشتر از تو دویدم و هنوز هم میتونم ادامه بدم. وقتی ببینی بدنت تا چه حد میتونه تو این دنبالبازی محدودیتهاشو بشکنه، تعجب میکنی. ما فقط باید بدویم! هر چه به شهر بادی نزدیکتر میشیم، برادرانمون قویتر میشن.»
یکی از آنها ناله کرد: «ولی تا اونجا خیلی مونده. چرا پخش نشیم؟»
یکی دیگر بلافاصله این ایده را رد کرد: «و یکییکی شکار شیم؟ دیوونهای؟»
راهزن با اعصابخردی گفت: «هی! تو همینالان گفتی که تعدادمون مهم نیست، پس چطوری خیلی یهویی امنیت مربوط به تعداد شد؟»
یکی از آنها توضیح داد: «تابهحال یه دسته ماهی رو دیدی؟ اونا نمیتونن کاری در مورد شکارچیا کنن امّا چون تعدادشون زیاده، خیلیاشون جون سالم بهدر میبرن. من شک دارم که هیولا همه رو بکشه.»
راهزن دیگری درحالیکه جاده را ترک میکرد و از سمت راست به داخل جنگل میدوید فریاد زد: «گور بابات! من شانسمو امتحان میکنم!»
یکی از راهزنان روی زمین تف کرد و گفت: «تچ، احمق.»
آنها تماشا کردند که هیولایی که آنها را تعقیب میکرد چگونه به راهزن فراری واکنش نشان...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب صاعقه تنها راه است را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی

