صاعقه تنها راه است
قسمت: 39
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 39 – راهزن
روز بعد، گراویس برای رفتن به شهر بادی (Body City) راهنمایی خواست. این شهری بود که آزمون ورودی سالانه گیلدهایعنصری در آن برگزار میشد. گراویس نیازی نداشت تا مدت زیادی به جستوجوی بپردازد زیرا شهر بادی بزرگترین شهر اطراف در هزاران کیلومتر بود. تقریباً همه میدانستند که شهر بادی در کجا قرار دارد.
شهر بادی در حدود هزار کیلومتری شمال قرار داشت. اگر او میخواست بهطور معمول راه برود این فاصله خیلی زیاد محسوب میشد، خیلی طول میکشید تا به آنجا برسد. خوشبختانه او بدن کاملاً قوی و استقامت خوبی داشت. گراویس میتوانست حدود سه ساعت بدون اینکه به استراحت نیاز داشته باشد بدود. اگر بعد از سهساعت دویدن، یک ساعت استراحت میکرد و نمیخوابید، در حدود 26ساعت به شهر میرسید. خوشبختانه، گراویس هنوز زمان زیادی داشت، بنابراین نیازی به عجلهکردن نبود.
گراویس شهر را ترک کرد و سفر خود را به شهر بادی آغاز کرد. بااینحال، البته…
«عوارض بده تا-»
بنگ!
گراویس راهزن بیچاره را پرت کرد و حتی با اینکه راهزن پوستی معتدل داشت، چندین استخوان او را شکست. اگر این اتفاق قبل از اینکه گراویس پوستش را تعدیل کرده بود میافتاد، راهزن آنقدر مجروح نمیشد. بااینحال، با افزایش سختی پوست جدید گراویس، ضربه نیز سختتر بود.
راهزن بیش از پنجمتر بهسوی درختی در آن نزدیکی پرواز و با آن برخورد کرد و فرورفتگی بزرگی در آن برجای گذاشت.
گراویس فقط میتوانست صدای نالهای کوچک از درد را از صدای راهزن بشنود.
«عوضی!»
گراویس فریاد راهزن را شنید. با این حرف ایستاد و برگشت. او بهسرعت به سمت راهزن، که ضعیف جلوی درخت دراز کشیده بود، دوید.
گراویس با تمسخر پرسید: «تو جرأت میکنی جیبمو بزنی بعد بهم میگی عوضی؟»
صدایش پر از نفرت بود. یک آدم چقدر میتوانست بیشرم باشد؟
راهزن ضعیف نشست و به درخت تکیه داد. اوپشت گردنش را مالید و از درد ناله کرد: «تو حتی اجازه ندادی جملهام رو تموم کنم.»
گراویس با بیعلاقهگی پرسید: «مگه اهمیتی هم داره؟»
«اوه، بیخیال پسر! کارا اینجوری پیش میره. من میپرم بیرون و میگم: برای عبور یا عوارض بده یا بمیر. و طرف یا عوارض را مید...
کتابهای تصادفی



