فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ریج لند

قسمت: 5

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

عمارت ادهارت _ بخش اول

آماریس ادهارت[1] نمیدانست چه مدت از طلوع خورشید گذشته است؛ او تمام دیشب را کابوسی از فریاد‌ها و مردهای در حال مردن دیده‌ و سرانجام با نوشیدن زیاد به خواب رفته بود. سرش بخاطر دیشب درد می‌کرد و عرق سردی روی پیشانی‌اش دیده می‌شد. پدرش هیچ دوست نداشت دخترانش در نوشیدن زیاده روی کنند، بخصوص اگر تازه به چهارده‌سالگی رسیده باشند، آماریس به خوبی این را می‌دانست و از اینکه پدرش چند روزی در خانه نبود؛ خوشحال بود.

پاهای برهنه‌اش به آرامی بر روی چوب‌های سرد کف اتاق حرکت ‌کرد و در کنار پنجره چوبی متوقف شد؛ وقتی پرده اتاق را کنار زد، نور طلایی رنگ خورشید چشمان آبی‌اش را اذیت کرد. خورشید سوزان او را به یاد آتش بزرگی که در خواب دیده بود انداخت، مردان درحال سوختن و فریادهای گوش خراشی که هنوز در گوشش می‌پیچید. به آرامی زمزمه کرد: « اون فقط یه خواب بود. نباید اینقدر حساس بشم.» او خواب کوهستان را هم دیده بود؛ کوه‌های سفیدی همچون تیر که آسمان تیره شب را نشانه رفته و در زیر تلالو نقره‌ای رنگ ماه می‌درخشیدند. آن خواب را خیلی واضح دیده‌بود، واضح‌تر از بقیه کابوس‌هایش و به همان‌اندازه ترسناکتر از آن‌ها.

خود را از پنجره کنار کشید تا افکارش را مرتب کند اما با دیدن انعکاسش در آینه دریافت که موهای بلند قهوه‌ای‌اش هم به همان اندازه نیاز به مرتب شدن داشتند و او باید آنها را شانه می‌زد. خواهرش آستریا[2] موهایی طلایی داشت، درخشان و صاف به زیبایی ابریشم. اما مو‌های او مثل مادرشان بود، یا حداقل از روی نقاشی بزرگ اتاق نشیمن اینطور برداشت ‌می‌شد. آماریس هیچ‌گاه مادرش را ندیده بود. مادرش هنگام زایمان او طاقت نیاورده و مرده بود؛ او تمام مدت خود را مقصر آن می‌دانست.

هرچه می‌گذشت، آماریس بیشتر شبیه به زن روی تابلو نقاشی می‌شد، زنی زیبا با موهای معجد قهوه‌ای، پوستی رنگ پریده و لبانی به سرخی شراب. تنها تفاوتشان رنگ چشمانش بود، چشمان مادر سبز بود، ژرف، مهربان و زمردین. اما چشم‌های او مثل پدرش بود؛ آبی سرد و مغرور

یکبار وقتی با پدر و خواهرش به شهر اسمال‌وود[3]، شهری در شمال شرقی گاردام، رفته تا پدربزرگش را که در بستر بیم...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب ریج لند را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی