اپ بازیگر فیلمهای ماورأطبیعی
قسمت: 100
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل صد:زندگی در دوزخ(2)
بیش از دوازده نفر در جادهی خالی توی دنیای زیرین ایستاده بودن. اون ها همون بازیگران زندگی در جهنم بودند. هر کدام از اونها یه زنجیر آهنی ضخیمی به کمرشون بسته شده بود و توسط ناپایداری سیاه و سفید مثل حیوانات هدایت میشدن. هر بار که یک یا چند نفر بازیگر به صحنه وارد میشدن، یک زنجیر آهنی هم به دستشان اضافه میشد.
زمانی که شیهچی ظاهر شد، تقریبا همه بازیگرها به طور آشکار و پنهان به اون نگاه کردن. به نظر میرسید اونها میخواستن حقیقت، در مورد تازه کاری که علیرغم صورت پر از ارامشش، یک رده سومی رو کشته بود رو کشف کنند. اکثر اونها کنجکاو بودن و عدهای هم میترسیدند. تعدادی هم نفرت، غرور کاذب و از خود راضی بودن رو نشون دادن. اونها به طور کاملا مشهودی، به بازیگری که به ردههای بالاتر رفته بودش و به سختی صلاحیت حضور توی یه فیلم نارنجی رو داشت، با دیده حقارت نگاه میکردن.
چینگ ژو که کنار جی شینگچن ایستاده بود، با نارضایتی زمزمه کرد:«به نظر نمیاد اون بتونه ژائو جین هوا رو بکشه.»
جی شینگچن شمشیرش رو پاک کرد و به بالای سرش نگاهی انداخت، چشم هاش به شیه چی افتاد و به اون خیره شد. بعد با بیتفاوتی گفت:«مردم رو نمیشه توسط ظاهرشون قضاوت کرد.»
چینگ ژو تعجب کرد و بعد خوشحال شد، به طوری که انگار با چیز به خصوص نادری روبه رو شده. اون بازوش رو به جی شینگچن کوبید و گفت:«ازش میترسی؟»
«نه، این نیست.» جی شینگچن اخم کرد، انگار کمی توسط حرف های چینگ ژو رنجیده بود. اون نگاهش رو برگردوند و ادامه داد:«من فیلمش رو دیدم. آیتمی که استفاده کرد تا ژائو جین هوا رو زخمی کنه و یون جینگ رو بکشه، یکبار مصرف بود. سلاحی که توسط امپراطور فیلم بهش اهدا شد هم منهدم شده بودش. به اندازه کافی جسور و بیباک بود که روح شیطانی رو به بدن خودش بفرسته اما....»
چشمهای چینگ ژو بعد از این درونبینی به حالت عادی برگشت. اون ادامه داد:«احتمالا یه خطری پنهان، تو ذهنش به جا مونده. اون از نظر بدنی قویه و خیلی هم باهوشه، فقط همین. در حال حاضر فقط یه باف تقویت کننده خوش شانسی داره و یه آیتم ناشناخته از طرفدارها که مهم تر از مخالفای فیلم هست. اون چقدر قوی میتونه باشه؟ نشنیدی که بدون تجهیزات به جایی نمیرسی؟ پارتنرش هم فقط دو یا سه هزار امتیاز داره.»
شیه چن، ژائو جین هوا رو کشته بود اما روشش دیگه قابل کپی نبود. آیتم های شیه چی تو همون جنگ به اتمام رسیده بود. شاید اون یه بازیگر خوب محسوب میشد، اما ارزش این رو نداشت که بقیه از اون بترسن.
«برادر جی، شما راست میگید.»
چنگ ژو به اون آفرین گفت. اون با نگاه خصمانه ای به شیه چی نگاه کرد. چنگ ژو نگاهش رو از شیه چی گرفت و لبخند زد. «برادر جی شما خیلی چیزها میدونید.»
«خودت رو بشناس و دشمنت رو هم بشناس.»
چنگ ژو با تعجب پرسید:«برادر جی، آیا بعد از تموم شدن فیلم به رده سه میرسی؟!»
جی شینگچن پاسخی نداد و حالت صورتش تهی بود اما چشم هاش از خشنودی برق میزدند.
چنگ ژو و جی شینگچن از آخرین دسته تازه وارد ها بودند. جی شینگچن اولین کسی بود که از دسته اون ها خارج شده بود و الان در شرف رسیدن به رده سوم بود، در حالیکه چنگ ژو آخرین نفر تو رده قرار داشت. او به عنوان دست راست جی شینگچن اون رو دنبال میکرد و همچنین خیلی خوب پیشرفت کرده بود.
چنگ ژو به اون گفت:«این دفعه، دوباره باید نفر اول بشی.»
جی شینگچن لبخند زد و ساکت موند.
«برادر جی.» چنگ ژو با لحن متعجبی اون رو صدا زد. «یه چیزی عجیبه...»
جی شینگچن به بالا نگاه کرد و مردی که کت مشکی ترنچ پوشیده بود رو دید. در واقع، همه افراد حاضر در صحنه مخفیانه، به اون غریبهای که یهو ظاهر شده بود، نگاه میکردن. این مرد قدبلند و راست قامت، خطوط صورت تیز و چهرهای زیبا داشت. صورت و بدنش به شدت مظلوم و تاثیر گذار بود. اولین برداشتی که از خودش به جا گذاشت، تحقیر آمیز و پر از سردی بود.
جی شینگچن لب هاش رو محکم بهم فشار داد و چشمهاش از عصبانیت برق زدند. در حقیقت یک بازیگری وجود داشت که اون رو نمیشناخت. از نظر بیرونی، توانایی جذب طرفدار ها با چهرهاش خیلی بیشتر از اون بود. قدرت خاصش هم ناشناخته بود. جی شینگچن محکم شمشیرش رو گرفت. اون از شیهچی نمیترسید اما شاید این غریبه ناشناخته به غیر از سو چینگ، بزرگ...
کتابهای تصادفی
