فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 38

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

[مرد بزرگ گفت اون یه عروسک خیمه شب بازیه؟؟]

[گفتم سرعت حرکتش مناسب نیست. اون مثل یه شبح بود، اما جرئت نداشتم به این موضوع فکر کنم.]

[با چیزایی که یوشیومینگ دید، فکر کنم حدس مرد بزرگ منطقی باشه!]

[مشکل اینه که مرد بزرگ از تجربه یوشیومینگ خبر نداشت. چطور تونست این حدس رو بزنه؟]

لوون سر جای خود سفت شد و بعد از چند ثانیه متوجه شد.

یوشیومینگ خیلی سریع دویده و بر سر آن‌ها فریاد کشیده بود تا کمکش کنند. حتما چیزی در تعقیب او بوده است. در ابتدا لوون تصور می‌کرد باید زامبی رئیس باشد. اما حالا که خانم ژائو در برابر آن‌ها ایستاده بود، همه چیز را فهمید. چگونه ممکن بود یوشیومینگ از زنی ضعیف و بدون قدرت بترسد؟

لوون به خاطر داشت چندی پیش شیه‌چی ظاهرا از ژانگ‌لینو پرسیده بود: «فقط زنا می‌تونند عروسک بشند؟»

پاسخ گرفت فقط زنان می‌توانند دست نشانده شوند زیرا صدها برابر بی‌رحم‌تر از مردان هستند. فقط آن‌ها می‌توانند درد شدید کنده شدن پوست را تحمل کنند تا با موفقیت به عنوان یک عروسک، جاودانه شوند.

زردآلوی سفید و هلو به دلیل بیماری و بدشکلی رد شده بودند. آن‌ها ابتکار عمل برای رساندن خود به آن خانه را بر عهده گرفته و درد شدید کنده شدن پوست را متحمل شده بودند تا دوباره به شکل عروسک خلق شوند، چه برسد ... به خانم ژائو.

زنی که آنقدر عاشق شوهرش بود که سال‌ها برنامه‌ریزی کرده بود تا بدن یک زامبی را برای شوهرش قرض بگیرد. او همسرش را مسموم کرد و کودکان خردسال را به خاطر خون‌شان کشت. چه کار دیگری باید انجام می‌داد؟ چه چیز دیگری بود که او نتواند تحمل کند؟

چیزی که او می‌خواست چند دهه با هم نبود ... بلکه برای همیشه بود.

به عنوان یک فرد، او ناگزیر پیری و مرگ را تجربه می‌کرد. خانم ژائو نمی‌توانست چنین چیزی را تحمل کند. تنها راهی که باعث می‌شد او و شوهرش برای همیشه با هم بمانند، واضح بود. او خودش را یک عروسک خیمه شب بازی کرد. فقط باید درد شدید زنده پوست کنده شدن را تحمل می‌کرد تا بتواند برای همیشه در کنار همسرش باشد. خانم ژائو قادر نبود این وسوسه مهلک را رد کند.

بنابراین از ابتدای فیلم، خانم ژائو اصلا انسان نبود. او قبلا خودش را یک عروسک خیمه شب بازی کرده و منتظر بود تا همسرش به عنوان یک زامبی متولد شود. یک زامبی و یک عروسک برای همیشه در کنار هم خواهند بود. به همین دلیل یوشیومینگ نمی‌توانست نقشه خانم ژائو را حتی اگر به خانه او می‌رفت، خراب کند. در لحظه‌ای که وارد عمل می‌شد، توسط خانم ژائو، عروسکی در لباس انسان، کشته می‌شد.

لوون در مورد علت و معلول فکر کرد و چند بار سردش شد. نگاهی به شیه‌چی انداخت و لرزید. «ژانگ‌لینو مرده، پس عروسک گردان کیه؟ کجاس؟»

ذهن لوون خالی بود. در یک لحظه او به همه کسانی که بعد از ورود به فیلم با آن‌ها تماس گرفته بودند، فکر کرد اما چیزی پیدا نکرد. اصلا استاد عروسک مناسبی وجود نداشت. چه کسی بود؟

یان‌جینگ هم مات و مبهوت شده بود. او آسیب‌ناپذیر بود و از خانم ژائو نمی‌ترسید، اما می‌ترسید عروسک جاویدان به برادر شیه و لوون آسیب برساند.

در همان زمان خانم ژائو از کوچه به آن‌ها نزدیک شد، شیه‌چی برای اولین بار چهره خانم ژائو را دید. ملایم و زیبا، باوقار و آرام، او چتر کاغذ روغنی در دست داشت و بسیار زیبا بود.

لوون شیه‌چی را کشید و با نگرانی فریاد زد: «شیه‌چی، بریم سریع عروسک گردان رو بگیریم!»

شیه‌چی سرش را تکان داد و آرام پاسخ داد: «نه.»

به چشمان خانم ژائو خیره شد و لبخند زد: «اون خودش عروسک گردان خودشه.»

لوون احساس کرد که رعد و برق به او خورده است.

[لعنت!!!]

[این چه وضعیه؟؟]

خانم ژائو لبخند ملایمی زد اما چشمانش سرد بود. «افراد باهوش نمی‌تونند عمر طولانی داشته باشند.»

شیه‌چی شانه بالا انداخت. «فکر کنم شما ممکنه بیش از حد اعتماد به نفس داشته باشی.»

خانم پوزخندی زد. نگاه سرد او از شانه شیه‌چی گذشت و پشت سرش را نگاه کرد.

شیه‌چی سرش را تکان داد و به لوون دستور داد: «برو و خانم ژائو رو معطل کن. من و یان‌جینگ زامبی رو کنترل می‌کنیم.»

لوون مات و مبهوت ماند: «زامبی؟»

لحظه‌ای بعد صدای ضربه‌های شدید از پشت سر آن‌ها به گوش رسید. چهره لوون فورا تغییر کرد. هیچ موجی در چشم شیه‌چی وجود نداشت. چیزی که خانم ژائو منتظر آن بود، واضح بود. آن‌ها نمی‌توانستند از آن اجتناب کنند.

در تاریکی پشت سرشان به تدریج یک چهره خاکستری ظاهر شد. نیش‌های زامبی در شب به رنگ سفید می‌درخشید. این 3 نفر از پشت و جلو محاصره شده بودند و فضا متشنج بود. لوون به آرامی حرکت می‌کرد و پشتش را روی شانه شیه‌چی گذاشت و شمشیر چوبی هلو را به شیه‌چی داد. شیه‌چی اخمی کرد و آن را نپذیرفت. «بهش نیازی ندارم.»

کلمات لوون سریع بود. «ششمیر چوبی هلو در برابر خانم ژائو بی‌تأثیره! تو بگیرش!»

لوون اصرار کرد، بنابراین شیه‌چی فقط توانست عمیقا به او خیره شود و شمشیر را بگیرد.

شیه‌چی شمشیر را در دست گرفت و به آرامی گفت: «معطلش کن، تا جایی که می‌تونی معطلش کن، اما به شرطی که بتونی جون خودت رو نجات بدی.»

لوون با دستور شیه‌چی با اطمینان لبخند زد: «کاملا مشکلی نیست!»

[این خیلی خودخواهانه نیست؟ اون خیلی قویه و یه زامبی زنده داره. هر دوی اونا قصد دارند لوون رو ترک کنند و با زامبی بجنگند و اون با خانم ژائو که سطحش مشخص نیست کنار بیاد؟]

[اون آماده‌س که لوون رو نادیده بگیره؟]

[چرا لوون موافقت کرد؟ معلومه غیرمنطقیه! این طوری به بقیه اعتماد نکن! احمقانه‌س!]

شیه‌چی دست خود را بلند کرد و زنگ را به صدا درآورد و گفت: «سریع بجنگید و سریع تصمیم بگیرید!»

یان‌جینگ که در اصل از ترس می‌لرزید. هنگامی که زنگ به صدا درآمد، بدنش فورا صاف شد و به طرف زامبی پرواز کرد.

[لعنت، مبارزه با قدرت! یه مدل جدید!]

بیرون از سینما در خارج از فیلم ترسناک، تماشاگران از این تازگی فریاد زدند. در صفحه بزرگ وضوح بیشتری داشت، ارزش‌های رزمی هر دو طرف ظاهر شد.

گوشه سمت چپ بالای صفحه نشان می‌داد که قدرت زامبی 43769 بود. در گوشه سمت راست بالای صفحه قدرت رزمی زامبی زنده را 36158 و شیه‌چی را 803 نشان می‌داد.

[چرا مرد بزرگ 803؟ اشتباه شده؟]

[این چیه؟ اگه شیه‌چی 803س من صفرم؟]

لحظه‌ای بعد، ارواح شاهد افزایش قدرت رزمی شیه‌چی به بیش از 20.000 بودند.

[این یک اشکال پشت صحنه بود. این داده‌ها اکنون واقعی هستند.]

[این یک مدل جدید است، بنابراین لطفا ملاحظه کنید. اشتباه اجتناب‌ناپذیر است.]

[لعنت، خانم ژائو بیش از 30.000 در حالی که لوون فقط 10.000ـه! مزخرفه!]

[پیروز این طرف مشخص شد. زامبی زنده بیش از 30.000 و مرد بزرگ بیش از 20.000 در مجموع بیش از 50.000، بهتر از زامبی رئیس هستند. با این حال به قدرت کلی نگاه کنید. مجموع زامبی و خانم ژائو بیش از 70.000ـه. برای این 3 تا زیاده.]

[مرد بزرگ قصد داره مسابقه اسب دوانی انجام بده؟ اون به سرعت این طرف رو حل میکنه و بعد به لوون در برابر خانم ژائو کمک کنه؟]

[نمی‌فهمم.]

[زامبی‌ها از شمشیر چوب هلو می‌ترسند و میشه با اون کشت‌شون. اما خانم ژائو رو چطور بکشیم؟ اون رشته داره؟]

[مرد بزرگ مطمئنا میتونه این مشکل رو حل کنه، اما وقتی به لوون نگاه می‌کنم خیلی مطمئن نیستم.]

در فیلم ترسناک، شیه‌شینگ‌لان از هر د...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی