فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 20

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

وقتی شیه‌چی پرسید: «منظورت چیه؟» صدایش پائین آمد.

«فقط -» یان‌جیگ سعی کرد حرف‌های پدربزرگش را به خاطر بیاورد «این زامبی‌ها شرور هستند. اگه هنوز تو تابوت با خون با هم در ارتباط باشند، توی روند دگرگونی به هم کمک می‌کنند.»

شیه‌چی متفکرانه به بدن کوچک کنار زامبی خیره شد و ناگهان پرسید: «مطمئنی این کمک متقابله؟»

یان‌جینگ بسیار مطمئن بود: «بله.»

شیه‌چی شگفت‌زده پرسید: «از اونجایی که به هم کمک می‌کنند، چرا اون بزرگه یه زامبیه اما کوچیکه هنوز یه جسد حفظ شده‌س؟»

بدن کوچک محکم پیچیده شده بود و تنها سر آن بیرون قرار داشت، اما قسمت نمایان شده تائید می‌کرد که هیچ تغییر زامبی وجود ندارد.

یان‌جینگ متعجب شد: «هه؟ بدن کوچیک حفظ شده؟ برادر شی، درست اون رو دیدی؟»

نتوانست از زمزمه خود جلوگیری کند: «نباید باشه .... اگه اونا به هم کمک کنند، باید با هم زامبی شده باشند ....»

یان‌جینگ متوجه نشد اما شیه‌چی ایده‌ای در سر داشت. او چند ثانیه فکر کرد و به سمت تابوت برگشت و فندک خود را بیرون آورد، مثل اینکه می‌خواست سیگاری روشن کند. با این حال او فندک را محکم نگرفت و وقتی در تابوت افتاد صدای جیغی شنیده شد. فندک دوبار به بالا جست و به عمیق‌ترین قسمت تابوت سقوط کرد.

[دستاش این طوری می‌لرزند؟؟]

[با این نوع کیفیت ذهنی اینجا نیاید. تماشای اون سخته.]

تائوئیست ژوان‌چنگ چهره‌ای کشیده داشت: «ایجاد هرج و مرج در چنین زمانی!»

یوشیومینگ در حالی که نفرین می‌کرد گفت: «عجله کنید و درش بیارید! اگه فندک روشن بشه و زامبی رو بسوزونه می‌تونید هزینه شکست فیلمبرداری رو بدید؟»

«متأسفم.» شیه‌چی خم شد تا فندک را بردارد. در همان زمان آستین بدن کوچک را تکان داد و نگاهی به آن انداخت.

مردمک چشم‌های شیه‌چی ناگهان منقبض شدند.

بازوی جنازه کوچک ... موی حیوان داشت. این خز قرمز-خاکستری بود که روی پوست رشد کرده بود.

شیه‌چی فندک را برداشت و بیرون آورد، انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و با تکان دادن سر رو به جمعیت عذرخواهی کرد.

[من اون صحنه رو درست ندیدم، درسته؟ خز حیوون، رنگش کمی شبیه روباه یا راسوئه، خدای من.]

[پس جنازه انسان نیست، نه؟ اما سرش که سر انسانه.]

[لعنتی، فکر کنم من خیلی می‌ترسم.]

[صبر کن، این توپ غذایی ... این کار رو عمدا انجام داد؟ برای اینکه مورد توجه قرار نگیره؟]

شیه‌چی به یک طرف رفت و صفحه تلفنش ناگهان روشن شد.

[درجه اکتشاف طرح +3]

لب‌های شیه‌چی کمی خم شد و گوشی را به داخل جیبش فشار داد.

[اون کیه؟ اصلا اون رو به یاد ندارم، کسی اون رو می‌شناسه.]

[تصادفا وارد نشده؟ این فقط یه شانس لعنتیه.]

از طرف دیگر، ژوان‌چنگ مطمئن شد که در تابوت بسته شده است و با صدای بلند فریاد زد: «همه دور هم جمع بشید!»

هنگامی که گروه او را احاطه کردند، ژوان‌چنگ با حالتی رسمی به تابوت پشت سرش نگاه کرد. «این جنازه تبدیل به زامبی ش...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی