اپ بازیگر فیلمهای ماورأطبیعی
قسمت: 19
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
[پیشرفت طرح به روز شده است. دعوت از همه بازیگران برای ملاقات با NPC تائوئیست ژوانچنگ.]
در انتهای شیب، یانجینگ صدایی سریع را شنید که گفت: «معلوم میشه تائویست پیر یه NPCـه.»
او در فکر بازیگری بود که بازیگری نقش تائوئیست پیر را بازی میکرد در حالی که 8 نفر دیگر، نقش شاگردان او را بازی میکردند. اما مشخص شد که تائوئیست قدیمی یک NPC بوده و دارای 9 شاگرد ورودی بود.
در فاصلهای نه چندان دور، یوشیومینگ با انزجار کمی به یانجینگ خیره شد و به پهلوی لوون زد: «از کی تا حالا یه نابینا میتونه به یه فیلم بینقص بیاد؟ برنامه خیلی بازیگوش شده. این یه توپ غذائیه؟»
مرد کناریاش که این حرف به او گفته شد، شمشیر چوبی هلویی به طول یک متر داشت. نیمی از صورتش تیز و زاویهدار بود، ابروهایش قوی و ویژگیهایش سرد بودند. لوون سرش را تکان داد و بیرحمانه دست یوشیومینگ را کنار زد و با سردی سخن گفت: «اگه کسی کور باشه به تو مربوط میشه؟ علاوه بر این من باهاش آشنایی ندارم.»
یوشیومیونگ با صورتی پر از خجالت و عصبانیت، خفه شد. آخرین فیلم زامبی او، با لوون بود اما هرگز با هم صحبت نکرده بودند. او فکر میکرد این شخص، ساکت است، انتظار نداشت این اندازه تیز و هوشیار باشد. او میخواست به لوون نزدیک شود اما حالا تحقیر شده بود.
به نیمی از صورت لوون که در معرض دید بود نگاه کرد و قلبش منجمد شد. ناخواسته چند قدم به عقب رفت.
نور واضح ماه، نیمی دیگر از چهره لوون را که با فلس ماهی آبی رنگ پوشانده شده بود، آشکار میکرد. که از کنار چشم به طرف گوشه دهان رفته بود. هربار حالت چهره لوون تغییری میکرد، فلسها کمی حرکت کرده و او شبیه یک هیولای وحشتناک به نظر میرسید.
لوون با دیدن حرکت ناخودآگاه یوشیومیونگ، پوزخند زد.
[آهاااااااا، هرچند دلم نمیخواد نمای نزدیک لوون رو ببینم، اما دلم میخواد مبارزهش رو تماشا کنم!]
[چطور یکی مثل این میتونه بزرگ بشه؟]
[شما خیلی زیادید! لوون تحتتأثیر خط خون خودشه. اون آرزوش رو فاش کرد. اون اینجا اومده تا خط خونی خودش رو بیدار کنه. وقتی بیدار بشه، فلسهای صورتش هم ناپدید میشند.]
[پس چرا چنین طرز برخوردی با یوشیومینگ داره؟]
[شاید به لوون اشاره کرده و اون از این جور آدما متنفره....؟]
[اون مردی که از کوه پائین میره قیافه زیبایی داره اما آشنا نیست. اون یه توپ غذائیه؟]
[ژوتانگ من هنوز هیچ حس زندگی نداره، حیف.]
[هی، معلوم نیست که ژوتانگ طرفدارای کمی داره؟]
[به نظر شما تو این فیلم کی نفر اول میشه؟ من روی لوون شرط میبندم.]
[ژوتانگ. هرچند ممکنه آزاردهنده باشه اما هنوز چندتا ترفند توی آستینش داره. بهرحال این سومین فیلم لوونه. علاوه بر توپای غذائی، اون یکی از کسائیه که کمترین تعداد فیلم رو داره.]
شیهچی از انتهای دامنه بسیار دور بود. هنگامی که 8 نفر دیگر ملاقات کردند، همه به بالا نگاه کردند.
یوشیومینگ بیصبرانه منتظر بود: «اون کیه؟ یه توپ غذائی دیگه؟ اینقدر ضعیفه که تو این فیلم زامبی ازش به عنوان توپ غذائی استفاده بشه؟»
بطور کلی فیلمهای زامبی بازیگران بیشتری نسبت به فیلمهای دیگر طلب میکردند. ژوتانگ فندک را بیرون آورد و سیگاری روشن کرد: «اون بازیگر منه. من اون رو آوردم.»
یوشیومینگ کمی شگفتزده و ظاهرش کمی بهتر شد: «تو تازهوارد خودت رو آوردی؟ بهش خوشبینی؟ اگه تحت پوشش تو باشه مشکلی نیست.»
ژوتانگ لبخند معناداری زد و هدف واقعی خود را توضیح نداد.
یانجینگ احساس کرد شیهچی نزدیک شده و با هیجان به ملاقات او رفت: «برادر، سرنوشت ما چیه؟»
این واقعا سرنوشتی بود که برخلاف آسمان بود. فیلمهای ترسناک زیادی وجود داشت اما 2 بار متوالی او و شیهچی دیدار کرده بودند.
شیهچی به سمتش رفت و بی سروصدا پرسید: «ج...
کتابهای تصادفی



