فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 13

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

یان‌جینگ منتظر شیه‌چی بود. شیه‌چی خیس عرق شده بود، پیراهنش مرطوب شده و به بدنش چسبیده بود.

«برادر شیه! از این طرف!» در تاریکی شب، یان‌جینگ کنار تاکسی تلفنش را دیوانه‌وار تکان می‌داد.

شیه‌چی به سمتش دوید و سوار تاکسی شد. حوله‌ی کاغذی‌ای که یان‌جینگ به او داد را گرفت و صورتش را پاک کرد. قطره آبی شفاف از روی لب‌هایش غلتید و بر جذابیتش افزود.

راننده نتوانست جلوی خودش را بگیرد و از آینه‌ی بغل به او نگریست.

یان‌جینگ با اشتیاق پرسید: «چی شد؟» چشمانش مملو از شادی بودند. پیام اپ به تازگی روی تلفنش آمده بود و می‌دانست شیه‌چی حتما کشف بزرگی کرده است.

شیه‌چی از راننده خواست به شرکت برود و از پاسخ‌دادن به سوال یان‌جینگ طفره رفت. با صراحت پرسید: «من یه داستان فرعی دارم، علاقمندی؟ اگه آره، باهات به اشتراک می‌ذارمش.»

یان‌جینگ مبهوت شد. شیه‌چی می‌خواست خیلی راحت داستان فرعی را که این‌قدر باارزش بود با او به اشتراک بگذارد؟

«نه، نه، من علاقه‌ای ندارم.» یان‌جینگ چندین بار سرش را تکان داد، «من قوانین رو درک می‌کنم. دشواری داستان اصلی فیلم‌های ترسناک بر اساس کیفیته ولی داستان فرعی لزوما این‌جوری نیست. هر درجه‌ی سختی‌ای ممکنه. گرچه احتمالا سود زیادی داره، اما من باید زنده بمونم. به علاوه این چیزیه که تو پیداش کردی. من چرا باید سهمی ازش داشته باشم؟»

شیه‌چی لحظه‌ای فکر کرد و با صدایی بم گفت: «پس برمی‌گردیم. من از تونل آسانسور پایین می‌روم تا جسد شبح زن رو پیدا کنم، داستان اصلی رو به پایان برسونم و تو رو از فیلم ترسناک خارج کنم.»

«قربان، دور بزنین.» شیه‌چی تغییر عقیده داد و از راننده خواست تا در طول خیابان به سمت جنوب حرکت کند. او می‌خواست چند وسیله بخرد تا بتواند از تونل آسانسور پایین برود.

یان‌جینگ مدتی طولانی مات و مبهوت ماند، سپس صدایش را پایین آورد و گفت: «برادر شیه، من رو خارج کنی... می‌خوای داستان فرعی رو تنها تموم کنی؟ به هیچ وجه، این خیلی خطرناکه! تو هیچ آیتمی برای محافظت از جونت نداری!»

او نگران بود و امید داشت كه شیه‌چی را منصرف كند.

«برادر شیه، تو خیلی قدرتمندی و نباید بیش‌تر از اون‌چه به دست آوردی رو از دست بدی. این اولین فیلمه و در آینده فرصت‌های زیادی داری. نباید محتاط باشی؟ کی می‌دونه توی داستان فرعی چه اتفاقی می‌افته. ما هیچ تجربه‌ای نداریم. وقتی داستان اصلی تموم بشه، با من برگرد. یه روز یه بازیگر درجه یک میشی و امتیازهایی که به دست میاری روی دست این داستان فرعی می‌زنن...»

شیه‌چی آرام خندید. «من نمی‌تونم صبر کنم، حتی یه دقیقه بیش‌تر هم نمی‌تونم صبر کنم.»

او هر دقیقه و هر ثانیه در حسرت آرزویش بود. هیچ‌گاه خودش را برای انتخاب مسیری پایدار و معتدل برای زنده‌ماندن نمی‌بخشید. مقدر شده بود خطر را تعقیب کند تا برادرش را در کنار خود داشته باشد.

یان‌جینگ می‌دانست که نمی‌تواند این فرد را متقاعد كند و با عصبانیت دستی به موهایش کشید.

«لعنتی، پس داستان فرعی رو انجام بده. برادر شیه، تو خیلی قابل اعتمادی...»

شیه‌چی همین‌طور که موهایش را مرتب می‌کرد خشکش زد. دو بار سرفه کرد و با بی‌خیالی از پنجره بیرون را نگاه کرد.

یان‌جینگ که داشت خیال‌پردازی می‌کرد، خندید و گفت: «اگه زشت باشی ازت متنفر نمی‌شم. به هر حال، من نابینام و به چهره‌ها نگاه نمی‌کنم. فقط با سه تا دیدگاهم قضاوت می‌کنم.»

راننده نگاهی دوباره به مرد خوش‌تیپ درون آینه‌ی بغل انداخت و آهی کشید. این نسخه واقعی مَثَل «یار در خانه و ما گرد جهان می‌گردیم[1]» بو...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی